پیرمرد و دریا
ارنست همینگوی
نام مترجم نجف دریابندریدرباره کتاب
«پیرمرد و دریا» رمانی کوتاه و یکی از مهمترین آثار ادبیات قرن بیستم است. چالش این قصه که روایتگر بخشی از زندگی یک پیرمرد ماهیگیر است، در اوج سادگی، قصهای عمیق پدید آورده به گونهای که میتوان نگاههای مختلفی به این اثر داشت. به عبارت دیگر، اگرچه خود همینگوی بر این باور است که هنگام نوشتن این رمان همه چیز را واقعی و به دور از نمادپردازی نوشته است، منتقدان برداشتهای مختلفی از شخصیتها، کنشها و بحران قصه کردهاند؛ از نمادهای مذهبی و اشاره به مسیح گرفته تا طبقهی کارگر کوبا.
نکتهی جالب توجه در این کتاب، مخاطب آن است. «پیرمرد و دریا» این قدرت را دارد که هم مخاطب عامِ به دور از ادبیات را با خود همراه کند و هم منتقد جدی ادبیات را. توصیفهای دقیق، شخصیتپردازی واقعی و خلق تصاویری ملموس از دریا و صید ماهی را میتوان از مهمترین دلایل این مسئله دانست. مخاطب در این کتاب با پیرمرد همراه میشود، با او تنهایی را حس میکند، زخمی میشود، میجنگد و به آرامش میرسد. «پیرمرد و دریا» این قدرت را دارد که در قصهای خطی و آرام، ماجراجوییِ پرهیجانی را خلق کند و مخاطب را بر سر دوراهی بگذارد که آیا او در نهایت پیروز شد؟
نجف دریابندری به عنوان مترجم این اثر، موفق شده است که سادگی لحن و زبان همینگوی را به مخاطب فارسیزبان منتقل کند و او را به اعماق دریا ببرد. دریابندری با ارائهی مقدمهای کامل در ابتدای کتاب، در وهلهی اول خواننده را با کتاب و همینگوی آشنا و سپس او را وارد قصهی اصلی میکند.
بریده خواندنی
اکنون که ماهی ناقص شده بود دیگر دلش نمیخواست به ماهی نگاه کند. وقتی که بمبک ماهی را زد مانند این بود که خودش را زده است.
با خود گفت اما بمبکی را که ماهیام را زد کشتم. این بزرگترین دنتوزویی بود که من دیدهام؛ و خدا خودش میداند که من بمبکهای بزرگ دیدهام.
با خود گفت خوبتر از آن بود که برایم بماند. ای کاش خواب دیده بودم و این ماهی را نگرفته بودم و حالا توی تختخواب روی روزنامهها تنها خوابیده بودم.
«ولی آدم را برای شکست نساختهاند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمیخوره.» و با خود گفت اما متأسفم که این ماهی را کشتم. حالا دردسر در پیش است، و من حتی نیزه هم ندارم. دنتوزو حیوان بیرحم توانای پرزور باهوشی است. ولی من از او باهوشتر بودم. گفت شاید هم نبودم. شاید فقط سلاح من بهتر بود.
بلند گفت: «پیرمرد فکر نکن. راهتو بگیر برو، هروقت اومد جوابشو بده.»
با خود گفت ولی باید فکر کنم، چون غیر از این چیزی برایم نمانده است. همین و بیسبال.
بریده شنیدنی


نجف دریابندری
مترجمین
زندگینامهی نجف دریابندری
نجف دریابندری (۱۳۰۸-۱۳۹۹) در آبادان متولد شد و شهر محل زندگیاش تاثیر مهمی بر مسیر و آیندهی او داشت. دریابندری در آبادان با حضور انگلیسیها و شنیدن زبان آنها در سطح شهر مواجه بود و به گفتهی خودش پس از تجدید شدن در امتحان زبان انگلیسی در سوم دبیرستان که اتفاقاً معلمش هم «یک خانم ارمنی بود. خانم خیلی خوبی هم بود»، تصمیم گرفت به صورت جدی زبان یاد بگیرد هرچند که سینما هم در تشویق او به یادگیری این زبان بیتاثیر نبود. نجف دریابندری در نهایت در سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و تصمیم گرفت کار کند. او در شرکت نفت آبادان استخدام و در آنجا با شخصیتهای مهمی مانند محمدعلی موحد و ابراهیم گلستان آشنا شد.
آغاز کار رسمی ترجمه برای نجف دریابندری با کتاب «اولین پرواز» بود و این مسیر او را به تنوعی گسترده چه از نظر مضامین و چه از نظر مدیوم ترجمه رساند. نجف دریابندری هم به ترجمه فیلم پرداخته، هم داستان ترجمه کرده و هم به برگردان آثار فلسفی روی آورده است. ترجمه فلسفه البته در دوران خاصی از زندگی او اتفاق افتاد! دریابندری که به خاطر برخی فعالیتهای حزبی ۴ سال را در زندان گذراند، در زندان با آثار برتراند راسل آشنا شد و ترجمه آثار او را از همان زمان آغاز کرد و کار به جایی رسید که در سال ۱۳۴۲ دیداری حضوری با راسل در لندن و در خانهی او داشت.
کارنامهی فعالیتهای دریابندری که تجربهی مهاجرت را نیز برای چند سالی دارد، نباید به ترجمه محدود کرد چرا که او به نوشتن نیز مشغول بود و با طنز خاص خود و البته همراهی همسرش کتاب «مستطاب آشپزی» را چاپ کرد. دریابندری به عکاسی و نقاشی نیز علاقهمند بود.
داستان زندگی این مترجم استثنایی با زندگی پرماجرا و جسارتی مثالزدنی در ترجمه که باعث میشود داستانهای کافکا را در هفدهسالگی به فارسی برگرداند، در سال ۱۳۹۹ و در نود سالگی به نقطه پایان خود میرسد اما آثار او همواره یاد دریابندری را زنده نگه خواهند داشت.
دربارهی نجف دریابندری
نجف دریابندری آثار متنوعی را در کارنامه ترجمه خود دارد. او از هیچ نظری خود را برای ترجمه محدود نکرد و همانطور که کتابهای داستانی و ادبی را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداند، به سراغ کتابهای غیرداستانی (Non-fiction) نیز رفت و یکی از مهمترین مترجمهای آثار فیلسوفانی مانند برتراند راسل به شمار میرود.
نکته قابل توجه درباره نجف دریابندری، دقت و وسواس او در انتخاب آثار برای ترجمه بود. او درباره هر اثری که قصد ترجمهاش را داشت، انقدر مطالعه میکرد که میتوانست مقدمهای مفصل درباره اثر و نویسندهی آن بنویسد و این مقدمه را در بسیاری از مهمترین آثار ترجمهی او مانند «پیرمرد و دریا» میتوان خواند. او همچنین درباره ترجمه آثار همینگوی میگوید: «زبانش مشکل نیست، ترجمهاش مشکل است. در واقع زبانش ساده است. ... [ترجمهاش دشوار است زیرا] سبک خاصی دارد. در واقع سبک همینگوی است که ترجمهاش را مشکل کرده.»
دریابندری همچنین برخی ویژگیهای خاص را در ترجمههای خود دارد. او در عین حال که به متن اصلی برای ترجمه وفادار است، قدرت آن را دارد که ظرافتهای لحن را حفظ کند و اثر را برای مخاطب فارسیزبان روان سازد. نمونهای از خلاقیتهای ترجمه دریابندری را میتوان در طنز به کار رفته در ترجمه «چنین کنند بزرگان» اثر ویل کاپی که در نشریهای به سردبیری احمد شاملو چاپ میشد، دید. ناگفته نماند که بسیاری معتقدند این کار نه ترجمه نجف دریابندری بلکه تألیف اوست.
نثر روان، وفاداری به متن در عین ترجمه خلاق، حفظ لحن آثار، تنوع حوزه فعالیت (از داستان تا تئاتر، از فلسفه تا سینما) و بسیاری نکات دیگر، او را تبدیل به مهرهای جدانشدنی از پازل ترجمه ایران کرده است. عباس معروفی این مترجم ماندگار را «جراح واژهها» میداند.
جوایز نجف دریابندری
- دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به مناسبت برگردان آثار ادبی آمریکایی
- اولین گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران)
