مسیح باز مصلوب

نیکوس کازانتزاکیس

نام مترجم محمد قاضی
سال چاپ ۱۳۴۹
تعداد صفحه ۶۳۴
تعداد تجدید چاپ ۱۰
شابک ۹۶۴-۴۸۷-۰۲۹-۸

درباره کتاب

 کتاب «مسیح بازمصلوب» در سال ۱۹۴۸ در فرانسه نوشته شد. این کتاب شاهکار دیگری از نیکوس کازانتزاکیس است و همان‌طور که از نویسنده‌اش انتظار می‌رود به سبکی فلسفی نوشته شده. رمان کاملا اسطوره‌ای است .با این حال، کازانتزاکیس در این رمان به چیزی ظریف‌تر دست پیدا کرده و به محتوای رمانش ابعاد تفسیری و استعاری بسیار گسترده‌تری نسبت به آنچه در نگاه اول به نظر می‌رسد، داده است. او با تصویرسازی بسیار قوی در قالب کلمات، تصویری تکان‌دهنده از کشمکش‌های انسانی و معنوی را در بستر یک جامعه‌ی کوچک روستایی در یونان به نمایش گذاشته است. کازانتزاکیس در این کتاب در شخصیت پردازی بسیار بسیار دقیق و عمیق عمل کرده است. شخصیت‌هایی چند بعدی که هر کدام به نوعی با موضوع داستان درگیر می‌شوند. هر کدام از آن‌ها به خصوص شخصیت اصلی داستان، «مانولیوس»، به تدریج با درد و رنج واقعی یک انسان رو به رو می‌شوند و هر لحظه برای خواننده یک پرسش‌ فلسفی و مذهبی جدید ایجاد می‌کنند. 

در کتاب هر کدام از شخصیت‌های داستان حتی اهالی روستا نمایانگر جنبه‌ای از تضادهای انسانی هستند.

و حتی صحنه‌هایی که نویسنده برایمان به تصویر می‌کشد صرفا پس زمینه نیستند، بلکه در انتقال احساسات و پیام‌ داستان، خواننده را با شخصیت‌های داستان همراه می‌کنند. همچنین لحظات رنج و دلهره با توصیفاتی‌ بی‌نهایت واقع‌گرایانه تصویر شده‌اند طوری که خواننده گاهی خود را در کنار شخصیت‌های داستان حس می‌کند. 

لحن داستان در سر تا سر کتاب، پر هیجان و پر تعلیق است. کازانتزاکیس به صورت هنرمندانه‌ای با جملات پیچیده بی قراری و کشمکش درونی شخصیت‌ها را به مخاطب منتقل کرده و او را به درک هر چه بیشتر و بهتر معنای واقعی رنج انسان بودن دعوت می‌کند. دقت او در انتخاب کلمات برای انتقال مفاهیم کتاب مثال زدنی‌اند. هر کلمه انگار آینه‌ای است برای انعکاس درونیات شخصیت‌ها و همین انتخاب‌های هوشمندانه داستان را به اثری ماندگار و تفکربرانگیز تبدیل کرده است.

 

آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده فرانسوی
این کتاب عمیق‌ترین و زیباترین کتابی است که در مورد ایمان و رنج انسان خوانده‌ام. کازانتزاکیس توانسته است روح بشر را در بالاترین و پایین ترین حالت‌هایش به تصویر بکشد.
آلبر کامو فیلسوف و نویسنده فرانسوی
کازنتراکیس با مسیح باز مصلوب توانسته است نقطه عطفی در بازسازی تصویر انسانی از خداوند به دست دهد. این کتاب نه تنها تاملی فلسفی، بلکه یک سفر به درون انسان است.
یوانیس ریستوس شاعر یونانی
کازانتزاکیس در این کتاب تمام تناقضات روح انسانی و دیانت را به نمایش می‌گذارد. مسیح باز مصلوب یکی از بزرگترین آثار قرن بیستم است که هیچ‌گاه از ذهن نمی‌رود.

بریده خواندنی

از کشیش بگویم؟ او کاسب است. دکانی باز کرده است و اسم آن را کلیسا گذاشته است و در آنجا مسیح را خرده خرده می‌فروشد. این دزد طرار مدعی است که همه بیماری‌ها را شفا می‌دهد. از یکی می‌پرسد:

تو چه مرضی داری؟

می‌گوید دروغ گفته‌ام. به او می‌گوید:

علاج تو یک گرم مسیح است و پولش این قدر «پپاستر» می‌شود.

از دیگری می‌پرسد:

تو چطور؟ جواب می‌دهد:

دزدی کرده‌ام. به او می‌گوید ده گرم مسیح می‌خواهی و پولش این قدر می‌شود.

از آن دیگری می‌پرسد:

تو چه؟

و او می‌گوید:

من آدم کشته‌ام

به او می‌گوید:

ای بدبخت! بیماری تو سخت است. تو باید هر شب قبل از خوب نیم لیتر مسیح سر بکشی و این برای تو گران تمام خواهد شد. پولش این قدر می‌شود.

مرد می‌پرسد:

پدر! به من تخفیف نمی‌دهی؟ می‌گوید:

نرخ این است. پولش را بده و الا در اعماق جهنم کباب خواهی شد.

و آن وقت عکس‌هایی را که در دکان خود به در و دیوار آویخته و در آن‌ها شیاطینی مسلح به چنگک در وسط شعله‌های آتش دیده می‌شوند، به او نشان می‌دهد. بیچاره مشتری مثل بید بر خود می‌لزرد و سر کیسه را شل می‌کند.

دریافت نمونه کتاب
نیکوس کازانتزاکیس
نویسندگان
نیکوس کازانتزاکیس

زندگی‌نامه‌ نیکوس کازانتزاکیس

نیکوس کازانتراکیس (۱۹۵۷ – ۱۸۸۳)  نویسنده‌ای که با آثارش روح انسان را به جستجو و پرسشگری وا‌می‌دارد، در حالی در شهر هراکلیون جزیره کرت به دنیا آمد که هموطنانش درگیر جنگی گسترده و همه جانبه، برای بیرون آمدن از زیر سلطه ترک‌های عثمانی بودند. خودش در این باره می‌گوید: «قسمتم اين بود كه در لحظه‌ی بحراني جنگ كرت براي آزادي، در اين سرزمين به دنيا بيايم و بدين ترتيب از همان اوان كودكي متوجه شدم دنيا مالك چیزی است عزيزتر از زندگي، نوشين تر از سعادت: آزادي».

زندگی زیر سایه‌ی جنگ و رویارویی دائمی با مرگ در کودکی، از او انسانی ساخت که در بزرگسالی همواره در اندیشه‌ی آزادی بود و در راه آن می نوشت. اغلب رمان های کازانتزاکیس در بستر تاریخ سرزمینش روایت می شود و به جنگ مردمان کرت و... با عثمانی ها اشاره دارد. حتی خاطرات شخصی او و افرادی که او از کودکی می شناخت، نقشی در پیشبرد داستان های او دارند. به خصوص که در کودکی، زمانی که به خاطر امنیت بیشتر با مادر و خواهرش از کرت رفته بودند، پدرش به او گفته بود: «فراموش نکن که تو اهل کرت هستی. ذهنت مال تو نیست، به کرت متعلق است. تا می‌توانی تیزش کن که روزی بتوانی برای آزادی کرت به کارش ببری. حالا که با سلاح نمی‌توانی کمک کنی چرا با قلم این کار را نکنی؟ قلم هم تفنگ است. می فهمی که از تو چه می‌خواهم؟ بگو آری. همین برای امروز، فردا و همیشه بس است. مرا روسیاه نکن.» و بعدا که او در مدرسه بسیار موفق عمل کرده بود به او گفته بود: «تو کرت را سرشکسته نکردی».

خانواده‌ی او از سمت پدری، مردانی بزن بهادر، قوی هیکل وعبوس بودند. کازانتزاکس در کتاب «گزارش به خاک یونان» اجدادش را دزدان دریایی مشهوری معرفی می‌کند که مو به تن مسافران کشتی‌ها راست می‌کردند. او تعریف کرده است که پدران او در دریا جلوی کشتی‌ها را می‌گرفتند و بی‌رحمانه مسافران آنها را از بین برده و غنیمتها را با خودشان به کرت می‌آوردند. یک بار که یک کشتی با بار ادویه را به چنگ آورده بودند، جدش که ندانسته بود این ادویه به چه دردی می خورد، همه را به دریا ریخته بود و تا مدتها بعد، ساحل بوی دارچین و دیگر ادویه‌ها را می‌داد. با این حال در دوارن کودکی نیکوس و قبل از آن، پدر و پدربزرگ او در راه آزادی کرت می‌جنگیدند و سربازان عثمانی سر پدربزرگش را در جریان مبارزه بریده بودند. در مقابل خانواده‌ی پدری، خانواده‌ی مادری‌اش به نظر آرام و بی حاشیه بودند. آنها روی خاک کار می کردند. کشاورز بودند. پدر نیکوس – پهلوان میکائیل کازانتزاکیس – هم کشاورز بود و علاوه بر آن، دستی هم در تجارت داشت. مادرش - چریستو – زنی مذهبی و بسیار سنتی بود و از همین رو تاثیر زیادی بر شکل‌گیری افکار و نگرش‌های مذهبی پسرش داشت. نیکوس تحصیلات ابتدایی را در جزیره کرت گذراند. بعدتر به خاطر تشدید درگیری‌ها، او و خانواده‌اش مجبور به ترک شش ماهه‌ی جزیره و نقل مکان به جزیره‌ی ناکسوس شدند. او در جزیره ناکسوس وارد مدرسه صلیب مقدس شد و بیش از پیش با دین مسیحیت خو گرفت. شاید بتوان گفت زندگی در این جزیره در علاقه او به حضرت مسیح بی تاثیر نبوده است. او قبل از رفتن به پاریس برای ادامه تحصیلات تکمیلی در فلسفه زیر نظر هنری برگسون، در آتن حقوق خواند  و در سال ۱۹۰۶ دکترا گرفت. بین سال‌های ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶ بود که علاقه شدیدی به نیچه پیدا کرد و به طور جدی به نوشتن پرداخت. بعد از بازگشت به یونان، اغلب به خبرنگاری و روزنامه نگاری مشغول بود. وقتی تنها ۳۶ سال داشت به عنوان مدیر کل وزارت رفاه اجتماعی منصوب شد و ۲۷ سال بعد یعنی در سال ۱۹۴۶ به عنوان مشاور ادبی یونسکو انتخاب شد. در میان افتخارات او می‌توان به انتصاب او به عنوان رئیس انجمن ادبی یونان، برنده جایزه صلح بین الملل در سال ۱۹۵۶ و نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۷، اشاره کرد. او در این سال جایزه نوبل را تنها با اختلاف یک رای به آلبر کامو واگذار کرد. جایزه‌ای که خود آلبر کامو معتقد بود «کازانتزاکیس صدها بار بیشتر از او سزاوار این جایزه بود.»

درباره نیکوس کازانتزاکیس

نیکوس کازانتزاکیس در سال ۱۹۰۶ میلادی قبل از گرفتن مدرک دانشگاهی‌اش، مقاله‌ی «بیماری قرن» و رمان «مار و زنبق» را نوشت و منتشر کرد. شاید بتوان گفت نقطه شروع نویسندگی کازانتزاکیس همینجا بود. درست جایی که دو نوشته منتشر شده داشت و در حال نگارش نمایشنامه «روز می‌گذرد» بود. اما بیشترین چیزی که باعث شهرتش شد نگارش و انتشار کتاب «مسیح باز مصلوب» یا رنج‌های یونانی بود. کلیسای کاتولیک و ارتدکس به شدت با این کتاب مخالف کرد، تا آنجا که سال ۱۹۵۴ این کتاب در لیست کتاب‌های ممنوعه قرار گرفت و دردسرهای زیادی برای او به وجود آورد. مطالعه‌ی فلسفه تاثیر بسیار مستقیمی بر آثارش گذاشت و این نگاه فلسفی به دنیا، جستجوی معنای زندگی، آزادی، جاودانگیِ روح انسان، و غلبه انسان بر حرص، ترس، دروغ و تنبلی تقریبا در تمامی آثار او مشهود است. او که شیفته‌ی نیچه و تفکراتش بود، چندین و چندبار به زادگاه نیچه رفت و قبر او را زیارت کرد. او درآستانه‌ی ۴۰ سالگی به فلسفه بودا علاقه‌مند شد و اتفاقا نمایشنامه‎ای هم درباره‌ی بودا نوشت. دومین اتفاق پررنگی که بر زندگی و آثارش تاثیر زیادی گذاشت، جنگ جهانی دوم بود. نیکوس در طول جنگ جهانی دوم «ادیسه هومر» را با کمک و مشاوره‌ی فیلسوفی به نام یوآنیس کاکریدیس، دوباره ترجمه کرد و ادامه‌ی آن را نوشت. جنگ رو به پایان بود که نیکوس ۶۲ ساله رهبری یک حزب کوچک کمونیست را بر عهده گرفت و کمی بعد به عنوان وزیر وارد دولت یونان شد اما خیلی زود، یعنی درست یک سال بعد، از سمتش استعفا داد.

نیکوس تنها یک نویسنده نبود. او عارفی زاهد، شاعری توانا، خبرنگاری خبره، مترجمی کاربلد و جهانگردی ماجراجو بود. او به کشورهای مختلفی سفر کرد و حتی زمانی که بیمار شد و سرطان خون تمام بدنش را درگیر کرد، از سفر دست نکشید و به کشورهای ژاپن و چین رفت تا آخرین مقاصدِ جهانگردی‌اش را در شرق آسیا دیده باشد. اما در راه بازگشت سخت بیمار شد، برای درمان به آلمان رفت و در بیمارستانی در همان کشور درگذشت.

کازانتزاکیس به زنده نگه داشتن زبان و تاریخ یونانی، مخصوصا زبان‌ روستاهای مختلف یا زبان دهقانان یونان علاقه فراوانی داشت. به همین خاطر در تمام رمان‌هایی که نوشت، تاریخ با اتفاقات رمان طوری در هم آمیخته که خواننده در حین خواندن داستان، به نوعی بخشی از تاریخ یونان را هم می خواند. از طرفی پیتر بین، در تحقیقی که از زندگی کازانتزاکیس انجام داده این‌طور استدلال کرده است که برخی از استعاره‌هایی که کازانتزاکیس در رمان‌هایش استفاده کرده مستقیما از زبان دهقانانی آورده شده که او در زمان سفر به یونان با آنان آشنا شده بود. او این چنین ادعا کرده که کازانتزاکیس، با این کار علاوه بر اینکه به روایات خود در رمان‌هایش اصالت بخشیده، باعث شده زبان محلی بخشی از روستاهای یونان و همچنین زبان خاص دهقانان این کشور حفظ شود.

 بعدتر جسد او را به یونان منتقل کردند، اما اسقف یونان او را مرتد خواند و اعلام کرد در هیچ‌کدام از کلیساهای یونان نمی‌توان او را به خاک سپرد. با این حال چیزی حدود ۵۰ هزار نفر برای خاکسپاری او گرد هم آمدند و در نهایت او را در شهر هراکلیون به خاک سپردند. روی سنگ قبر او، جمله ای مشهور از او حک شده است: «نه آرزویی دارم، نه می‌ترسم. من آزادم.»

محمد قاضی
مترجمین
محمد قاضی

زندگی‌نامه محمد قاضی

محمد قاضی، فرزند عبدالخالق قاضی، امام جمعه مهاباد، ۱۲ مرداد سال ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد. او در کتاب «خاطرات یک مترجم» درباره‌ی خانواده اش نوشته است: «زاده پدری هستم ملا و پیش نماز و مادری سخت متعصب و مقید به سنن آبا و اجدادی.» محمد قاضی فرزند چهارم خانواده اش بود. ولی سه فرزند پیش از او، در خردسالی از دنیا رفته بودند. او در کتاب تعریف می کند که پدرش «امام» به نام محمد علاقمند بود و دوست داشت پسری به این نام داشته باشد. برای همین از این سه فرزند فوت شده، که دو نفرشان پسر بودند، نام هر دو را محمد گذاشته بود. اما این بچه ها زنده نمانده بودند برای همین این نام از نظر آمنه خانم، مادر محمد قاضی، خوش یمن نبود. با این حال وقتی او برای بار چهارم باردار شد و پسری زایید، پدرش نام این پسر را هم محمد گذاشت: «این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم... من اگر از دودمان سلاطین آل عثمان بودم لابد سلطان محمد ثالث لقب می گرفتم. و اگر از سلاله امامان یمن بودم بی شک مرا به نام امام محمد ثالث می شناختند. ای کاش پدرم، امام زنده بود و می دید که سرانجام در این نبرد نامگذاری محمد بر شیطان پیروز شده و آخر توانسته پسری محمد نام از خود بر جای بگذارد.» اما پدرش در شش، هفت سالگی محمد از دنیا رفت و ازدواج مجدد مادرش، کودکی او را با مشقت بسیاری همراه کرد. محمد از ۸ تا ۱۵ سالگی را نزد بزرگان خانواده پدری اش گذراند و با کمک آنها به تنها دبستان مهاباد رفت و دیپلم سال ششم ابتدایی را با رتبه اول از آنجا گرفت. چون مهاباد دبیرستان نداشت که ادامه تحصیل بدهد وقتی متوجه شد فردی به نام «عبدالرحمان گیو» که در بغداد تحصیل کرده و از عراق به مهاباد برگشته بود، زبان فرانسه تدریس می کند، نزد او رفت و به عنوان تنها شاگرد گیو در زمانه ای که مردم هنوز دانستن زبان غیر مسلمانان را عملی مکروه و کفرآمیز می دانستند از او آموزش زبان گرفت. آشنایی او با زبان فرانسه در این برحه، بذر علاقه به ترجمه را در ذهن او کاشت. ولی چون دستش به جایی بند نبود، به عمویش دکتر جواد قاضی که در آلمان تحصیل کرده و در این زمان به ایران منتقل شده و شغل خوبی در وزارت عدلیه داشت، نامه نوشت که به او برای ادامه تحصیل کمک کند. این اتفاق افتاد و محمد به تهران آمد و مشغول به تحصیل در مدرسه دارالفنون شد. او در سال ۱۳۱۵ در رشته‌ی ادبی از همین مدرسه دیپلم گرفت و بلافاصله وارد دانشگاه تهران شد و حقوق خواند. او سه سال بعد یعنی در سال ۱۳۱۸ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. همان سال به سربازی رفت و طی دو سال، دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی به پایان رساند. کمی قبل تر و از سال ۱۳۱۶ دوران ترجمه او آغاز شده بود. در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری و بین سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ ترجمه کتاب «دن کیشوت» اثر سروانتس را روانه بازار کرد. او برای ترجمه‌ی بسیار خوب این کتاب جایزه‌ی بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران گرفت. او ۵۰ سال به کار ترجمه پرداخت و در این نیم قرن چیزی حدود ۷۰ کتاب را ترجمه کرد. پدر ترجمه نوین ایران در دی ماه ۱۳۷۶ در سن ۸۴ سالگی دار فانی را وداع گفت و به مهاباد منتقل و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

درباره محمد قاضی

نقطه‌ی شروع کار ترجمه برای محمد قاضی، از ۲۴ سالگی بود. قبل از آغاز سربازی. او در سال ۱۳۱۶ اولین کتابش «سناریوی دن کیشوت» را ترجمه کرد تا خود را در راه ترجمه بیازماید. وقتی برای کتابش انتشاراتی پیدا شد و عده ای از فرانسوی دان ها تائیدش کردند، محمد قاضی تصمیم گرفت این راه را ادامه دهد و در سال ۱۳۱۷ کتاب دومش «کلود ولگرد» اثر ویکتور هوگو را ترجمه کرد. البته بعد از این ترجمه و نوشتن یک داستان کوتاه به نام «زارا»، او برای ۱۰ سال کار ترجمه را کنار گذاشت ولی عشق به ادبیات رهایش نکرد و سال ۱۳۲۹، با کتابی دیگر که عمویش به او پیشنهاد داده بود به کار ترجمه برگشت. این کتاب «جزیره پنگوئن» اثر آناتول فرانس بود که در ابتدا به خاطر محبوب نبودن نویسنده اش در ایران، ناشری برای آن پیدا نمی‌شد اما وقتی در نهایت انتشاران صفی علیشاه، با شرط و شروط آن را چاپ کرد، جزیره پنگوئن به یکی از پر خواننده‌ترین کتاب‌های زمان خود تبدیل شد. نجف دریابندری که خود یکی از مترجمان برجسته ایران است، بعدا درباره‌ی این کتاب نوشت «محمد قاضی آناتول فرانس را نجات داد» او در مقاله‌ای که با همین نام در روزنامه‌ی اطلاعات منتشرکرد این کتاب را نقطه‌ی پررنگی در کارنامه‌ی‌ محمد قاضی دانست.محمد قاضی در انتخاب کتاب برای ترجمه وسواس داشت و همین وسواس باعث شد، ترجمه بسیاری از شاهکارهای ادبی جهان را در کارنامه‌اش داشته باشد و ما درهر دوره ای از زندگی، یعنی بزرگسالی، نوجوانی و حتی کودکی، کتابی با ترجمه او خوانده باشیم. از طرفی تسلط او به چند زبان باعث شد ترجمه‌های دست اول، بکر و روانی از کتاب‌های خارجی ارائه دهد. علاوه بر این وفاداری او نسبت به متن، باعث انتقال تمام و کمال واژگان، اصطلاحات و مفاهیم هر کتاب شده است. شاید جالب باشد بدانید که به محمد قاضی لقب «حنجره ی زبان فارسی» یا «حنجره ی ترجمه» داده اند. دلیل این لقب این است که او در دو دهه ی آخر عمر به خاطر سرطان حنجره و عمل تخلیه ی حنجره، بیشتر در سکوت بود و در عین حال یک آن از ترجمه دست نکشید و به قولی در عین خاموشی، صدای او در ترجمه تا پایان عمر شنیده می شد.

جوایز محمد قاضی

  • جایزه بهترین ترجمه سال برای ترجمه دوره کامل کتاب دن کیشوت اثر سروانتس (۱۳۳۶)
نیکوس کازانتزاکیس
نیکوس کازانتزاکیس
نویسنده
نیکوس کازانتزاکیس درباره‌ی رمان مسیح بازمصلوب در آثار و نامه های خود اشاره کرده است که این اثر بخشی از تلاش او برای بازنگری و بازاندیشی در مفاهیم ایمان، رنج و فداکاری بوده است. او در نوشته ها و مصاحبه های مختلف به نقش اصلی این رمان در بازنمایی کشمکش های انسانی اشاره کرده و معتقد است که این داستان فراتر از یک روایت مذهبی است و به بررسی عمیق معنای زندگی، عدالت اجتماعی و مقاومت در برابر ظلم می پردازد. کازانتزاکیس در نوشته هایش تاکید کرده که قصد داشته است شخصیت مسیخ را نه صرفا به عنوان یک موجود الهی بلکه به عنوان نمادی از انسانیت و مبارزه با چالش های درونی و بیرونی نشان دهد. او می گوید که مسیح در این اثر نشان دهنده ایده آل انسان برای رسیدن به تعالی و قیدهای زمینی است.

محمد قاضی
محمد قاضی
مترجم
کتاب مسیح باز مصلوب به قدری شیرین و پر هیجان است که دانستن خلاصه‌ی آن برای نشان دادن زیبایی آن کافی نیست و خواننده‌ی عزیز حتما لازم است همه‌ی کتاب را بخواند تا بفهمد چه فرق بزرگی است بین ریاکارانی که مذهب را فقط دستاویز اجرای منویات پلید خود می‌کنند و مقدسان واقعی که مجری اصول مقدس و حقیقی دین هستند و خواهان سلامت و سعادت و رفاه و آسایش مردمند نه حریص ثروت‌اندوزی و استفاده شخصی، درست همان اختلافی که بین حضرت حسین ابن علی و شمر و یزید بوده است. در حالی هر دو یا هر سه مسلمان بوده‌اند.

نقل‌قول از کتاب

زندگی کوتاه است و ضایع کردن آن بی آنکه آدم لذتی از آن برده باشد جنایت بزرگی است.


کتاب مسیح باز مصلوب - صفحه ۱۲۴

آدم از کدام طرف می‌تواند به جوجه تیغی دست بزند و تیغ به دستش فرو نرود؟


کتاب مسیح باز مصلوب – صفحه ۲۲۳

شما کشیش‌ها بودید که مسیح را به صلیب آویختید و اگر مسیح بار دیگر به دنیا بیاید همین شما هستید که بار دیگر او را به صلیب خواهید کشید.


کتاب مسیح باز مصلوب – صفحه ۴۲۱

فداکاری در راه خدا وقتی انسان چیزی ندارد، بسیار آسان است و وقتی همه چیز دارد بسیار مشکل.


کتاب مسیح باز مصلوب – صفحه ۴۶۱

من هم آدمی هستم مثل همه آدمها و وقتی اتفاق خوبی برای من می‌افتد خوشحال می‌شوم. ولی وقتی با ناملایمات و مشکلات مواجه می‌شوم بیشتر ذوق می‌کنم. چون در آن لحظات با خود می‌گویم «اینک ای پدر‌فوتیس هنگام آن رسیده است که خودی نشان دهی و معلوم کنی که مردی در خور نام خود هستی یا به شجاعت خرگوشی.»


کتاب مسیح باز مصلوب - صفحه ۱۲۹

کتاب‌های نویسنده

زوربای یونانی

مشاهده

آزادی یا مرگ

مشاهده

کتاب‌های مترجم

کمون پاریس

مشاهده

فاجعه سرخ پوستان امریکا (دلم رابه خاک بسپار)

مشاهده

سرمایه‌داری آمریکا

مشاهده

بیست کشور آمریکای لاتین

مشاهده

ایالات نامتحد

مشاهده

زوربای یونانی

مشاهده

آزادی یا مرگ

مشاهده