آبروی از دست رفته کاترینا بلوم

هاینریش بل

سال چاپ ۱۳۵۷
تعداد صفحه ۱۴۴
تعداد تجدید چاپ ۲
جوایز کتاب:
- این کتاب جزو ۱۰۰ کتاب برتر قرن بیستم روزنامه لوموند است.

درباره کتاب

کتاب «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» نوشته هاینریش بل، تنها یک داستان نیست، این رمان که به موضوع «خشونت» از سمت رسانه‌ها پرداخته، صدایی است از درد و خشم، فریادی است علیه بی عدالتی و نقدی است بر ماشین تولید اخبار دروغ و زرد که برخی از رسانه‌ها با بی رحمی تمام برای تحریف حقیقت از آن استفاده می‎کنند. کتاب عنوان دیگری هم دارد: «خشونت چگونه ظهور می‌کند و به کجا می‌انجامد»

هاینریش بل، که خود شاهد بی‌عدالتی‌های فراوان و زخم‌های شدید جنگ جهانی دوم و پیامدهای این جنگ بوده است، در این رمان با مهارت مثال زدنی‎اش، پرسش‌های عمیقی درباره اخلاق، شرافت، انسانیت و مهم‌تر از همه رسالت رسانه‌ها مطرح کرده است. او در مقدمه این کتاب چنین می‌نویسد: «اشخاص و موضوع این داستان، ساختگی هستند. اگر در شرح بعضی از روش‌های روزنامه‌نگاری شباهت‌هایی با روش‌های روزنامه «بیلد» مشاهده می‌شود، این شباهت‌ها، نه عمدی است و نه اتفاقی، بلکه اجتناب‌ناپذیر است.» او در این جملات خیلی هوشمندانه درباره‌ی زخمی که خود از روزنامه‌ی آلمانی بیلد خورده، می‌گوید و در داستانش به نوعی از این روزنامه انتقام می‌گیرد. ماجرای بل و روزنامه‌ی بیلد برمی‌گردد به اوایل دهه ۷۰ میلادی. زمانی که این روزنامه بل را به خاطر پاره‌ای اتفاقات به طرفداری از تروریسم متهم می‌کند و این اتهام دروغین و اصرار بر آن سبب می‌شود بل نامه‌های تهدید آمیز زیادی دریافت کند و شرایط سختی را بگذراند. عملکرد روزنامه‌ی بیلد و اتفاقات تلخی که گریبان زندگی هاینریش بل را می‌گیرد سبب می‌شود او داستان «آبروی از دست‌رفته‌ی کاترینا بلوم» را بنویسد.

ماجرای این کتاب، در ظاهر بسیار ساده اما در واقعیت بسیار پیچیده‌ است. کاترینا بلوم، زنی مستقل و البته قوی، در گرداب اتهامات دروغ و شایعاتی که رسانه‌های زرد برایش درست می‌کنند، سخت گرفتار می‌شود. اما چیزی که این کتاب را خواندنی می‌کند زندگی و گرفتاری‌های کاترینا بلوم نیست بلکه تحلیل بسیار ظریف و تاثیرگذار هاینریش بل از اثرات مخرب رسانه‌ها و میزان تاثیرشان بر زندگی افراد است. نویسنده در این کتاب با نگاه تیزبینانه به ما نشان می‌دهد که چگونه شایعه‌سازی و بهره‌برداری از این شایعات و اخبار زرد می‌تواند یک انسان را تا نابودی پیش ببرد.

زبان و نحوه‌ی روایت این داستان، یکی از مهم‌ترین عناصر آن است. بل، با استفاده از زبان دقیق، گزنده و گاه بی‌رحمش، داستان را به صورت یک مستند تلخ یا گزارش پلیسی روایت می‌کند، طوری که خواننده احساس می‌کند در حال خواندن یک سند رسمیِ خالی از احساسات است. اما پشت این ظاهر سرد و خالی از عاطفه این رمان، دریایی از درد نهفته که به شکلی کاملا هوشمندانه خواننده را به سمت همدردیِ عمیق با کاترینا می‌کشاند. در نهایت شاید بتوان گفت این کتاب نوعی هشدار است. هشداری درباره خطرات زبانی و کلماتی که زخم می‌زنند، هشداری درباره اخلاقیاتی که در میان سودجویی بعضی از رسانه‌ها گم شده و هشداری درباره انسانیتی که در هیاهوی قضاوت‌ها و شایعات به دست فراموشی سپرده شده است.

الیزابت پاندلر منتقد ادبی
این کتاب نشان می‌دهد که چگونه رسانه‌ها می‌توانند حقیقت را تحریف کرده و زندگی را ویران کنند. بل در این رمان به خوبی توانسته است تاثیرات اجتماعی و روانی این نوع رفتار‌ها را بررسی کند.
وب سایت Mostly About Stories سایت ادبی
بل در این کتاب نشان می‌دهد که چطور اعتماد اجتماعی از طریق رفتارهای نادرست رسانه‌ها و نهادها فرو می‌پاشد و چگونه این موضوع می‌تواند به خشونت منجر شود.
سارنگ ملکوتی مترجم کتاب عقاید یک دلقک و منتقد ادبی
نحوه نوشتار این کتاب بیش از رمان بودن، نوعی گزارش است که شبیه فیلم‎های مستند پیش می‌رود و شما را با تاثیر شگرف رسانه‌ها آشنا می‌کند.

بریده خواندنی

ظاهرا گوتن از خانه کاترینا به کسی تلفن نکرده است. در هر صورت هاخ چیزی در این باره نمی‌داند. حقیقت این است که آپارتمان کاترینا به شدت تحت نظر قرار گرفت و وقتی تا ساعت ده و نیم پنج شنبه صبح نه کسی تلفن کرد و نه گوتن از آپارتمان خارج شد – چون دیگر صبر و حوصله بایتس‌منه به سر آمده بود – هشت پلیس سر تا پا مسلح به خانه حمله کردند و با رعایت کامل مقررات احتیاطی، تمام خانه را جستجو کردند ولی گوتن را نیافتند. تنها کاترینا را یافتند که «کاملا خونسرد و آرام، با نگاهی راضی» کنار میز آشپزخانه ایستاده بود و از پیاله‌ای بزرگ قهوه می‌نوشید و به تکه نان سفیدی که رویش کره و عسل مالیده بود، گاز می‌زد. به او از این جهت مظنون شدند که نه تنها غافلگیر نشده بود بلکه «پیروزمند» هم به نظر می‌آمد. کاترینا ربدوشامبر نخی سبز رنگی که رویش گل‌های مارگارت دوخته شده بود به تن داشت. وقتی کمیسر بایتس‌منه (به طوری که بعد کاترینا گفت «با خشونت زیاد») از او پرسید بود گوتن کجاست؟ جواب داده بود نمی‌داند لودویگ کی خانه را ترک کرده است. خود او ساعت نه و نیم بیدار شده است و لودویگ قبلا از خانه بیرون رفته بود. «بی‌خداحافظی؟» بله!

دریافت نمونه کتاب

بریده شنیدنی

بریده صوتی به زبان فارسی

00:00
هاینریش بل
نویسندگان
هاینریش بل

زندگینامه هاینریش بل

هاینریش بل، از برجسته‌ترین نویسندگان آلمان در قرن بیستم، در ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. او فرزند یک نجار و مجسمه ساز بود و در خانواده‌ای کاتولیک بزرگ شد. دوران جوانی او با تحولات سخت اقتصادی آلمان و جنگ جهانی دوم همراه بود. بل در سال ۱۹۳۹ به ارتش آلمان (ورماخت) پیوست و در جبهه‌های مختلف جنگ حضور پیدا کرد، ماه‌های آخر جنگ در بخش غربی آلمان جنگید و چندین بار زخمی و مجروح و برای مدتی هم اسیر آمریکایی‌ها شد. تجربه‌ جنگ او را به یک منتقد جدی و سرسخت علیه نازیسم و جنگ تبدیل کرد. پس از جنگ او به کلن برگشت، و در میان ویرانه‌هایی که از این شهر باقی مانده بود زندگی خود را از نو آغاز کرد. در سال‌های ابتدایی بعد از جنگ، در رشته زبان و ادبیات آلمانی تحصیل و داستان نویسی را به صورت جدی‌تر از قبل دنبال می‌کرد. او پیش‌تر در ۱۷ - ۱۸ سالگی چندتایی رمان نوشته بود و قبل‌تر از آن نوشتن داستان کوتاه را شروع کرده بود. گرچه اثری از این داستان‌ها باقی نمانده چون یا در جنگ سوختند و یا در زیر ویرانه‌های خانه‌شان در جنگ جهانی دوم دفن شدند. سال ۱۹۴۹ داستانی به نام «قطار به موقع رسید» از او به چاپ رسید و نام او را به عنوان یک استعداد تازه در نویسندگی سر زبان‌ها انداخت. در بیست سال بعد، بل حدود ۲۰ رمان، داستان، نمایش رادیویی و ... نوشت تا اینکه در سال ۱۹۷۲ جایزه نوبل ادبیات را به دلیل توصیف صادقانه و واقع‌گرایانه از زندگی مردم عادی پس از جنگ، دریافت کرد. از جمله آثار برجسته او می‌توان به «عقاید یک دلقک»، «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» و «سیمای زنی در میان جمع» نام برد. هاینریش بل در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ در حالی که ۶۷ سال سن داشت از دنیا رفت و در نزدیکی کلن به خاک سپرده شد. چند سال پیش از مرگش، او خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک اعلام کرده بود.

درباره هاینریش بل

در ادبیات آلمان، کمتر نویسنده‌ای را می‌توانیم پیدا کنیم که شهرتش به اندازه شهرت و محبوبیت هاینریش بل باشد. بزرگترین موفقیت ادبی او رمان «آبروی از دست رفته اترینا بلوم» بود که بعد از انتشارش در سال ۱۹۷۴، به فروشی شش میلیون نسخه‌ای در آلمان دست پیدا کرد.  ناگفته نماند که آوازه بل به خارج از آلمان هم رسید و شاید بشود گفت شهرت و محبوبیت او خارج از مرزهای آلمان، بیشتر از زادگاهش بود. اگر خواننده آثار او باشید شاید به این موضوع دقت کرده باشید که «ورود به یک مکان؛ یا ترک یک مکان» جزو جدا نشدنی آثار اوست. او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود این المان‎‌ها همه از تاثیرات جنگ است. او همیشه در طی جنگ و بعدا در متن زندگی، به صدها و هزاران خداحافظی‌ای فکر کرده بود که بعدش دیگر «سلامی» وجود نداشته است. خداحافظی صدها سرباز از خانواده و ترک همیشگی مکانی که تا جوانی در آن روزهای خوشی داشته‌اند. بسیاری از منتقدین، سبک او را بسیار شبیه به همینگوی می‌دانند، خود او نیز منکر این نظر و عقیده نبود که از نظر فرم بسیار تحت تاثیر آثار همینگوی قرار گرفته است، اما نه به طور کامل! او معتقد بود که همینگوی نگاهی روزنامه نگارانه به اتفاقات داشته و «مردانگی و قهرمان پرستی» تقریبا در تمام آثار او دیده می‌شود، چیزی که هاینریش بل، هرگز آن را دوست نداشته و همیشه از آن فراری بوده است. موضوع مورد علاقه بل، دوران قبل و بعد از جنگ بوده است. او به عنوان یکی از منتقدین نازیسم، در آثار اولیه‌‌ای که نوشته و منتشر کرده است، به وضوح به تاثیرات حکومت نازی‌ها روی مردم پرداخته است، به خصوص روی سربازانی شبیه به خودش که درگیر جنگ شده بودند و جنگ افسار زندگی‌شان را در دست گرفته بود. بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ رمان‌هایی که از بل منتشر شد همه به موضوع تلاش‌ آلمانی‌ها برای ساختن یک هویت تازه و پشت سر گذاشتن خاطرات تلخ و گزنده جنگ جهانی دوم، پرداخته است. او در داستان‌هایش به جنگ نه به عنوان یک رویداد تاریخی، بلکه به عنوان تجربه‌ای بسیار تلخ و ویرانگر یاد کرده که روح و روان و البته اخلاق مردم را نشانه گرفته بود. داستان‌های او دربرگیرنده‌ی خشونتی است که بعد از جنگ جامعه را فراگرفت، مردمانی که جنگ چیزی جز آسیب‌های جدی برایشان نداشت، کسانی که نه قهرمان بودند و نه متجاوز بلکه فقط قربانی شرایط بوده‌اند. آثار او در ادبیات جهان هم به عنوان نمادی از تعهد اخلاقی و نقد صریح و بی‌پرده درباره جنگ شناخته می‌شوند. او با داستان‌هایش همیشه در تلاش بود که «وجدان جمعی» را بیدار کند تا شاید بتوان از تکرار یک فاجعه جلوگیری کرد. قصه‌ی رمان «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» نمونه‌ای از رفتارهای اجتماعی است که بل همیشه سعی داشت به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به آن بپردازد و عاقبت توانست توسط این داستان اشاره‌ای هوشمندانه به آن بکند.

جوایز هاینریش بل

  • هاینریش بل در طول دوران فعالیتش جوایز و افتخارات زیادی کسب کرده است که مشهورترین جایزه‌ی او، نوبل ادبیات سال ۱۹۷۲ است.

نقل‌قول از کتاب

بلوم از دو سال پیش به طور مرتب از میهمانان مرد پذیرایی می‌کرده است. آیا آپارتمانش مرکز توطئه، مرکز تجمع جنایتکاران یا انبار اسلحه نبوده است؟ خدمتکاری بیست و هفت ساله چگونه می‌تواند آپارتمانی تقریبا ۱۱۰ هزار مارکی داشته باشد؟


کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم - صفحه ۴۲

لودویگ خیلی مهربان بود، به همین جهت کاترینا از گرفتاری‌هایش چیزی نگفته بود، چون نمی‌خواست لودویگ احساس کند که باعث دردسرش شده است. آن‌ها درباره عشق هم حرفی نزدند، چون – موقعی که در اتومبیل به خانه می‌رفتند –  لودویگ قدغن کرده بود که سخن از عشق به میان نیاورد.


کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم - صفحه ۶۲

نباید ناگفته گذاشت که وقایع ناخوشایند دیگری نیز برای بلوم در پیش بود. یکی این که: صندوق پستی‌اش که تا به حال در زندگی‌اش نقش بسیار کوچکی داشت، به این ترتیب که اغلب فقط نگاهی در آن می‌کرد، در این صبح جمعه سر ریز کرده بود ولی نه با چیزهایی که باعث خوشحالی کاترینا بود.


کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم – صفحه ۸۱

چرا یک باره اتاق کار آدمی به نظرش تا این حد نفرت انگیز می‌رسد؟ تقریبا به هم ریخته و کثیف؛ در حالی که همه چیز مرتب است و هیچ‌جا ذره‎ای گرد و خاک دیده نمی‌شود؟


کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم – صفحه ۹۵

آیا پلیس، آیا دادستانی می‌خواهد گفته‌های گوتن ننگین را، که بلوم را تبرئه می‌کند، باور دارد؟ «روزنامه» سوالی را مکرر کرده است، باز هم پیش می‌کشد: آیا روش‌های تحقیقاتی ما زیاده از حد ملایم نیست؟ آیا باید در مقابل نا‌انسان‌ها، انسان بود؟


کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم – صفحه ۱۲۰