ماکس شلر و پدیدارشناسی (مجموعه مقالات)
درباره کتاب
کتاب «ماکس شلر و پدیدارشناسی» با نویسندگی مانفرد فرینگز و جمعی دیگر از پژوهشگران و با گردآوری و ترجمه علی قیصری، توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از ۴ مقاله تحلیلی و پژوهشی است که به جنبههای مختلف فلسفه شلر میپردازد؛ از اخلاق ارزشمحور و نظریه همدلی تا هستیشناسی انسان و نقش عاطفه در ساختار شناخت.
«ماکس شلر و پدیدارشناسی» در غیاب منابع فارسی کافی درباره شلر، یکی از جامعترین و قابل اعتمادترین آثار موجود بهشمار میرود. این کتاب نهتنها آغازی برای ورود به اندیشه شلر است، بلکه نقطهای مهم برای آشنایی با نسبت میان پدیدارشناسی، اخلاق و تجربه انسانی در سنت فلسفه مدرن محسوب میشود.
در این کتاب، برخلاف آنچه تصور میشود، متنهای ترجمهشده مستقیماً از خود شلر نیستند، بلکه مقالاتی ثانویه و علمی هستند که از سوی پژوهشگران برجستهای چون مانفرد فرینگز – یکی از معتبرترین شارحان فلسفه شلر – ، پیتر کوستنبام و پیتر سپیدر نوشته شدهاند. نویسندگان این مقالات تلاش کردهاند تا با زبانی پژوهشی، مهمترین مفاهیم فلسفی شلر را تبیین، تحلیل و بازسازی کنند. علی قیصری نیز با انتخاب هوشمندانه مقالات، تنظیم ساختار کتاب و ترجمه دقیق متون، این مجموعه را بهگونهای سامان داده که هم جنبه آموزشی دارد و هم بهعنوان منبعی پژوهشی قابلاستفاده است.
همچنین مقدمه روشنگر قیصری و تلاش او برای هموارسازی مسیر ورود به فلسفه شلر، بهویژه برای خوانندگان ناآشنا با سنت پدیدارشناسی، از نقاط قوت این اثر است.
گفتنی است که اگرچه کتاب در زبان آلمانی یا انگلیسی با همین عنوان و ساختار دقیق وجود ندارد، اما محتوای آن بهشکلی مستقیم یا غیرمستقیم برگرفته از آثار بنیادین ماکس شلر است. از جمله آثار اصلیای که مقالات این مجموعه به آنها ارجاع دارند و در پرتو آنها نوشته شدهاند میتوان به این موارد اشاره کرد:
- Der Formalismus in der Ethik und die materiale Wertethik (۱۹۱۳–۱۹۱۶)
- Wesen und Formen der Sympathie (۱۹۲۳)
- Die Stellung des Menschen im Kosmos (۱۹۲۸)
بریده خواندنی
به نظر شلر، «معروض» پدیدارشناسانه، معروضی است که بهطور بیمیانجی، [آنی و مستقیم] داده میشود. معنای این حرف این است که برخی از دادهها و معروضات به گونهای بیمیانجی داده نمیشوند، بلکه تنها باواسطه و غیرمستقیم به ما میرسند. هرچند که در برخی از موارد، شلر عبارت «معروض» را صرفاً در رابطه با معروض پدیدارشناسانه و بیمیانجی بهکار میبرد، در مواردی دیگر، قائل به تمایز میان معروض آنی و [بیواسطه]، و معروض باواسطه و معروض بالواسطه میگردد. اینک معروض بالواسطه یا [غیرمستقیم] را شرح میدهیم.
شاید قدری نامأنوس باشد اگر از چیزی سخن بگوییم که بهطور غیرمستقیم داده میشود [چون معمولاً] با چیزی بیمیانجی و آنًا معروض میگردد و کاملاً حضور دارد، یا آنکه اصلاً داده و معروض نیست. با این حال، گاه اوضاعی پیش میآید که در آن چیزی که معروض است، وابسته و متضایف به فعلی التفاتی است؛ اما خود مستقیماً و آنًا حضور [و ظهور] ندارد. مثال متداول در این مورد چیزی است که از راه استنتاج به دست آمده باشد. مثلاً اگر ببینیم که از چیزی دود بلند شده است، میتوانیم نتیجه بگیریم که آتشی در میان هست. حال این فعل شهودی که از راه استنتاج صورت گرفته، وابسته یا متضایف [فعل] آتش است ولی چیزی که مستقیماً پیش روی من هست، دود است. ممکن است کسی بخواهد ایراد کند که در اینجا وابسته آتش نیست بلکه دود است، ولی چنین ایرادی بیانگر بدفهمی کامل معنی استنتاج خواهد بود. موضوع یا متعلق استنتاج آتش است نه دود. آتش براستی معروض است ولی معروضی است غیرمستقیم که از راه دود و استنتاج به ما عرضه گردیدهاست.