شناسایی و هستی
نام مترجم عليمراد داوديدرباره کتاب
کتاب «شناسایی و هستی» ترجمهی بخشهایی از کتابی است با عنوان اصلی La Connaissance: Classe de Philosophie et Propédeutique نوشته لئون مینار (Léon Meynard) که در سال ۱۹۶۳ منتشر شده است. این اثر در قالب یک کتاب مقدماتی برای آموزش فلسفه در نظام آموزشی فرانسه طراحی شده بود، بهویژه برای دانشآموزان دوره موسوم به propédeutique که بهعنوان مقدمهای بر مطالعات دانشگاهی فلسفه در نظر گرفته میشد. از نظر ساختار، این کتاب در دسته آثاری قرار میگیرد که تلاش میکنند فلسفه را نه بهصورت تاریخنگارانه یا تخصصی، بلکه از راه پرورش ذهن پرسشگر و تفکر انتقادی به دانشآموز منتقل کنند.
کتاب به جای تمرکز بر معرفی فیلسوفان بزرگ یا مکاتب فلسفی بهصورت جداگانه، به طرح مفاهیم بنیادی فلسفه میپردازد: شناخت، هستی، آگاهی، خدا، علم، اخلاق، آزادی و ارزش. این مفاهیم نه در قالب آموزههای خشک، بلکه با شیوهای آموزشی، گفتوگویی و تحلیلی عرضه میشوند تا خواننده را به اندیشیدن وا دارند. نویسنده در این کتاب از برخی دیدگاههای متنوع مانند عقلگرایی، تجربهگرایی، شکگرایی و اگزیستانسیالیسم بهره میگیرد، اما هدف اصلیاش تعلیم مکاتب نیست، بلکه تشویق مخاطب به تأمل شخصی و درک ژرفتر از مفاهیم است.
ویژگی برجسته کتاب، رویکرد تدریجی آن به مسائل فلسفی است. هر فصل با پرسشی ساده آغاز میشود و بهتدریج لایههای پیچیدهتری از موضوع را آشکار میکند. نویسنده میکوشد مفاهیم را به زبانی روشن اما دقیق ارائه دهد. به همین دلیل، اثر در زمان خود به عنوان یکی از کتابهای آموزشی فلسفه در فرانسه مورد استفاده قرار گرفت، اگرچه در سطح جهانی شهرت زیادی ندارد.
در زبان فارسی، این کتاب با عنوان «شناسایی و هستی» و به ترجمه علیمراد داوودی منتشر شده است. ترجمه او بهدلیل دقت بالا، شفافیت زبانی، و وفاداری به روح فلسفی متن، مورد استقبال جامعه فلسفی ایران قرار گرفته است. این اثر در میان علاقهمندان فلسفه، بهعنوان یکی از متون مقدماتی معتبر شناخته شده است. «شناسایی وهستی» نهفقط کتابی برای یادگیری فلسفه، بلکه تمرینی در خوداندیشی و طرح پرسشهای بنیادین انسانی بهشمار میآید.
بریده خواندنی
«اسپینوزا میگوید: «عشق احساس نشاطی است که با تصور علتی در خارج برای آن همراه باشد.» این نظر را میتوان تأیید کرد. منتهی نقصی که دارد این است که شوق پیوستن به معشوق و یگانگی جستن با او را نمیرساند و حال آنکه چنین شوقی از لوازم عشق است. دکارت عشق را چنین تعریف میکند: «هیجانی است در نفس که معلول حرکت اعصاب است و این هیجان نفس را دعوت میکند که به اراده خود به چیزی که در نظر او شایسته دلبستگی است بپیوندد.» و از آن پس تصریح میکند که این اراده بدین معنی است که «رضا دهیم که از هماکنون بدانچه دوست میداریم پیوسته باشیم. تا آنجا که خود را جزئی از کلی که تصور میکنیم بشماریم و آنچه معشوق ماست جزء دیگر این کل باشد.» و بر حسب این قول نکات مميزه عشق را میتوان رضادادن و اتحاد یافتن و سهیمشدن و فیض بردن دانست. گابریل مارسل بجا و بسزا در اهمیت محادثهای که به حکم عشق در میان دو «من» رخ میدهد تأکید میکند و در این باره چنین میگوید: «عشق این نیست که در میان دو تن برقی به آرامی بزند و هر یک در پرتو آن دیگر بدرخشد، بلکه سؤالی است که هر کدام از این دو تن با حدّت و حرارت از آن دیگر میکند.» البته ممکن است بگویند که عشق آدمیان را به یکدیگر از عشق به خدا باید تمیز داد، ولیکن این دو عشق را با فصل قاطع و مُقوِّم نمیتوان از یکدیگر جدا کرد، زیرا چنانکه قبلا گفتیم «من» میتواند از درون خود و از صمیم ذات با «تو»، به معنی معشوق لمیزل، ارتباط یابد. منشأ عشق را جز همین «تو» نمیتوان دانست و اگر این منشأ را نادیده بگیرند، عشقی که نشان آن را در دل و جان بتوان یافت، دیگر معنی ندارد.»
عليمراد داودي
مترجمین
زندگينامه عليمراد داودي
عليمراد داودي، در سال ۱۳۰۰ در روستای شمسآباد از توابع خلخال، شهري از استان اردبيل به دنيا آمد. مادرش بلقیس از نوادهی فتحعلیشاه قجار و پدرش «اسدالله ساعدالسلطان»، نوهی فرماندار کل گرجستان بود که بعد از شکست ایران از روسیه از گرجستان به آذربایجان ایران تبعید شده و به علت خدماتش به فتحعلیشاه، اراضی وسیعی به او و خانواده اش بخشیده شده بود. علیمراد در ده سالگی از شمسآباد بیرون آمد و به تبریز رفت. او دوران نوجوانياش را در این شهر گذراند. در تبریز او بر خلاف هم سن و سالهايش، اغلب اوقاتش را به مطالعه و تحقيق سپری کرد و به خصوص با شاهنامه مانوس بود. ۱۵ ساله بود که پدرش از دنیا رفت و این اتفاق زندگی را برای علیمراد و خانواده سخت کرد. با این وجود او در سال ۱۳۲۰ برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران رفت و چهار سال بعد از دانشكده ادبيات فارغالتحصيل شد. او شاگرد ملک الشعرای بهار و عباس اقبال آشتیانی بود. بعد از گرفتن لیسانس داودی برای تدریس به سنندج و زنجان رفت و در آن شهر با «ملکه آفاق ایرانپور» که از شاگردان او بود، ازدواج کرد. سال ۱۳۳۴ او دوباره به تهران برگشت و درسش را ادامه داد و از دانشگاه تهران دکترای فلسفه گرفت. گفته میشود او نخستين فارغالتحصيل دکترای فلسفه از این دانشگاه بود که بعدا در سال ۱۳۴۳ به عنوان استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشغول کار شد. تز دكتراي او ترجمهی كتاب «دربارهی نفس» ارسطو به فارسي بود. داودی بعدتر، دو مجلد از تاريخ مفصل فلسفه اثر اميل بريه را نيز ترجمه كرد كه به فلسفه باستان ميپرداخت. از اين نويسنده و پژوهشگر و مترجم در حوزه فلسفه، حدود ۹۰ نوشتار به جاي مانده است. تاريخ فلسفه، روح فلسفه قرون وسطي، شناسايي و هستي، عقل در حكمت مشاء، الوهيت و مظهريت، مقالات و رسائل در مباحث متنوعه و ... برخي از ترجمهها و آثار نگاشته شده توسط اين فيلسوف بوده است.
درباره عليمراد داودي
عليمراد داودي، پژوهشگر و استادي بود كه در حوزه فلسفه، تاريخ اديان و البته امور تربيتي، دستي بر آتش داشت و همين امر، از او يك پژوهشگر بزرگ و شاخص ساخته بود. او علاوه بر قدرت قلم و ادبي كه داشت، سخنوري قهار نيز محسوب ميشد و به همين دليل، برخي از آثار بهجامانده از اين انديشمند، در قالب گفتارها هستند كه در آن دوره بسيار باب بود. به اين شكل كه متن سخنرانيها، جمعآوري و تنظيم شده و سپس بعد از جرح و تعديلهايي، تبديل به يك اثر مستقل ميشد كه نشاندهندهی تفكرات و بينش آن فرد بود. داودی پژوهشگري بود كه عليرغم دگرانديشي كه نسبت به زمانهی خود داشت، معتقد بود كه بايد در حوزه تحقيق و فلسفه و تفكر، آزاد انديشيد و آزادي را مدنظر داشت و باورها و عقايد شخصی خود را در اين تحقيقات راه نداد.
