درباره کتاب
کتاب «افلاطون» نوشته کارل یاسپرس، بخشی از مجموعه برجسته «فیلسوفان بزرگ» (Die großen Philosophen) است که در سال ۱۹۵۷ توسط انتشارات PIPER منتشر شد. این مجموعه یکی از مهمترین پروژههای فلسفی قرن بیستم به شمار میآید و به بررسی جامع زندگی، اندیشهها و آثار بزرگترین فیلسوفان تاریخ اختصاص دارد. یاسپرس در این کتاب تلاش میکند تا با استفاده از رویکردی منحصربهفرد، افلاطون را بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ فلسفه معرفی کند. او در این اثر، نه تنها به ارائه ایدهها و نظریههای افلاطون میپردازد، بلکه به بررسی زندگی، شخصیت و تأثیرات تاریخی او نیز توجه ویژهای دارد. یاسپرس معتقد است که برای درک عمیق فلسفه افلاطون، باید او را بهعنوان انسانی که تحت تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی دوران خود قرار داشته، بررسی کرد. او افلاطون را نه صرفاً یک نظریهپرداز، بلکه بهعنوان کسی که فلسفه را از حوزه تئوریهای انتزاعی به یک شیوه زندگی عملی و انسانی تبدیل کرد، معرفی میکند. در این کتاب، یاسپرس دیالوگهای افلاطون را تحلیل میکند و نشان میدهد که چگونه این دیالوگها ابزار افلاطون برای جستوجوی حقیقت و روشنگری مفاهیم پیچیدهای چون عدالت، حقیقت و زیبایی بودهاند. او همچنین تأکید میکند که نظریه ایدهها (یا مُثُل) افلاطون، یکی از ارکان اصلی متافیزیک غربی است که تأثیرات آن تا دوران مدرن ادامه یافته است. یاسپرس در این اثر، افلاطون را پلی میان تفکر باستان و مدرن میداند و معتقد است که او نه تنها بر فیلسوفان بزرگی مانند ارسطو، هگل و کانت، بلکه بر تفکرات شرقی نیز تأثیر گذاشته است. از نگاه یاسپرس، افلاطون بیش از هر چیز یک آموزگار بزرگ بود که تلاش کرد تا انسانها را به سوی حقیقت و عدالت هدایت کند. این کتاب با زبانی روان و دقیق، تصویری جامع از زندگی و فلسفه افلاطون ارائه میدهد و به همین دلیل، یکی از منابع اصلی و ارزشمند در مطالعات فلسفی بهشمار میرود. یاسپرس با بررسی همهجانبه شخصیت و آثار افلاطون، خواننده را به سفری فکری در تاریخ فلسفه دعوت میکند و او را به تفکر درباره مفاهیم بنیادین بشری و نقش فلسفه در زندگی انسان ترغیب میکند. این اثر همچنان یکی از منابع اساسی و معتبر برای پژوهشگران و دانشجویان فلسفه در سراسر جهان محسوب میشود.
بریده خواندنی
افلاطون از آغاز کار در جستوجوى آن مرحلة نهائی بودهاست که فقط شناختن آن به هر اندیشه و عملی معنی میبخشد. آن مرحله به نام «والاترین دانشها» خوانده میشود و هر کوششی که برای رسیدن به آن بهعمل آید باز هم کم است. آن دانش، یگانه چیزی است که دارای اهمیت است، و موضوع آن «خود نيك» است. هر روحی خواهان «نيك» است و برای رسیدن به آن از هیچ کوششی دریغ نمیورزد زیرا به نحوی ابهامآمیز، هستی نيك را احساس میکند. ولی با اینهمه تردید دارد که بتواند ماهیت راستین آن را دریابد، و درباره آن شناسائی اطمینان بخشی بدستآورد. افلاطون برای توضیح اینکه «نيك» چیست، تمثیلی میآورد: «نيك» در دنیای چیزهائی که به یاری اندیشه و خرد دریافتنی هستند، درست مانند خورشید است در جهان دیدنیها (محسوسات). ما خود خورشید را نمیبینیم ولی همهچیز را در روشنائی آن میبینیم خود «نيك» هم در اندیشه ما نمیگنجد ولی ما درباره هرچیزی فقط در پرتو «نيك» میتوانیم اندیشید. همان نقش را که خورشید در جهان محسوسات در مورد بینائی (که از همه حواس به خورشید شبیهتر است) و چیزهای دیدنی دارد، همان نقش را «نيك» در جهان اندیشه و تفکر در مورد خرد (والاترین نیروی آدمی) و آنچه بوسیله خرد دریافتنی است داراست. اگر روح به چیزی توجهکند که در پرتو «نيك» و هستی راستین قرار دارد، آن را شناسد و درمییابد و معلوم میشود که دارای خرد است. ولی اگر به محیطی روی آورد که با تاریکی آمیخته است، یعنی توجه خود را به جهان کون و فساد معطوف سازد، روشنبینی را از دست میدهد، و اسیر پندار و عقیده میشود، و چون موجودی میگردد که از خرد بیبهره است.»
محمدحسن لطفی
مترجمین
زندگینامه محمدحسن لطفی
محمدحسن لطفی تبریزی، مترجم و نویسندهی برجسته ایرانی، در سال ۱۲۹۸ شمسی در تبریز متولد شد. او در خانوادهای فرهنگی و اهل علم پرورش یافت که تأثیر عمیقی بر علاقه او به مطالعه و تحقیق داشت. لطفی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در تبریز به پایان رساند و سپس در سال ۱۳۱۷ شمسی وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و موفق به اخذ لیسانس حقوق گردید.
او پس از فارغالتحصیلی برای ادامه تحصیل به آلمان سفر کرد و در دانشگاه گوتینگن در رشته حقوق کیفری به تحصیل پرداخت. با این حال، وقوع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۲ شمسی موجب شد که تحصیلات او در آلمان ناتمام بماند و به ایران بازگردد. اما علاقه و پشتکار او برای ادامه تحصیل باعث شد که چندی بعد بار دیگر به آلمان بازگردد و در سال ۱۹۴۷ میلادی (۱۳۲۶ شمسی) موفق به دریافت درجه دکترا در رشته حقوق کیفری شود.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۹ شمسی، لطفی فعالیتهای خود را در حوزه تدریس و ترجمه آغاز کرد. او در کنار تدریس در دانشگاه، به عنوان یکی از مترجمان برجسته در حوزه فلسفه و علوم انسانی شناخته شد و آثاری ارزشمند را به فارسی ترجمه کرد. از جمله آثار ترجمهشده توسط لطفی، علاوه بر «آگوستین» میتوان به «اعترافات» اثر کارل یاسپرس، «مجموعه آثار افلاطون» در چهار جلد و « اخلاق نیکوماخوس» و «مابعدالطبیعه» اثر ارسطو اشاره کرد. وی در ۲ آذر ۱۳۷۸ شمسی درگذشت و میراثی بزرگ از ترجمههای فلسفی و علمی از خود به جای گذاشت.
درباره محمدحسن لطفی
محمدحسن لطفی تبریزی به دلیل دقت علمی، وفاداری به متن اصلی، و توانایی در درک عمیق مفاهیم فلسفی و ادبی، یکی از برجستهترین مترجمان آثار فلسفی در ایران بهشمار میآید. سبک ترجمهی لطفی بر روانی و وضوح تأکید دارد و همزمان به پیچیدگیهای زبانی و فلسفی متن اصلی وفادار میماند. او در آثار خود تلاش کرده است تا مخاطب فارسیزبان بتواند به همان عمق فکری دست یابد که خوانندهی متن اصلی در زبانهای آلمانی یا انگلیسی تجربه میکند.
یکی از ویژگیهای بارز کارهای لطفی، انتخاب دقیق آثار برای ترجمه است. او معمولاً آثاری را برمیگزید که یا برای اولین بار به فارسی ترجمه میشدند یا میتوانستند خلأی در ادبیات فلسفی فارسی را پر کنند. برای مثال، ترجمهی کتاب «آگوستین» اثر کارل یاسپرس، نمونهای برجسته از رویکرد علمی و هنری لطفی است. او در این ترجمه توانسته مفاهیمی چون گناه اولیه، فیض الهی، و ارادهی آزاد را که در متن اصلی پیچیده و تخصصی هستند، به زبانی ساده اما دقیق ارائه دهد.
لطفی نهتنها مترجمی توانمند، بلکه اندیشمندی بود که همواره در آثارش تأثیر فرهنگهای مختلف را بر یکدیگر مورد توجه قرار میداد. او نشان داد که ترجمه، راهی برای ایجاد گفتوگو میان فرهنگها و گسترش مرزهای دانش انسانی است. ترجمههای او همچنان بهعنوان منابعی ارزشمند در دانشگاهها و محافل علمی مورد استفاده قرار میگیرند و نشاندهندهی میراث فکری و فرهنگی او هستند.
