
شاهرخ مسكوب
مترجم
شاهرخ مسکوب نويسنده و پژوهشگر معاصر و البته شاهنامهپژوه شناخته شده، در ديماه سال ۱۳۰۴ در بابل به دنيا آمد. او نويسنده و پژوهشگري است كه غالبا در حوزه ادبيات و اسطورهپژوهي ايراني قلم زده است. او حوزه كارش را شاهنامهپژوهي انتخاب كرد و برای شصت سال این پژوهش را ادامه داد.
درباره شاهرخ مسكوب
زندگینامه شاهرخ مسكوب
شاهرخ مسکوب نويسنده و پژوهشگر معاصر و البته شاهنامهپژوه شناخته شده، در ديماه سال ۱۳۰۴ در بابل به دنيا آمد. دوره ابتدايياش در همان بابل سپري شد اما بعد با خانواده به اصفهان رفتند. ده یازده ساله بود که فهمید به ادبیات علاقه دارد. خودش در مصاحبهای گفته است: «از کلاس پنجم ابتدایی میل به خواندن در من بیدار شد و بعد هم به زودی تبدیل شد به یک بیماری یا یک نوع میل سودایی خیلی شدید.» در نوجوانی او به یک مدرسه علمیه می رفت و در همین دوره هم بود كه با بزرگان ادبيات ايران آشنا شد و داستانها و رمانهاي مشهور آن زمان را خواند. آن اوایل سمت داستانهای پلیسی رفت که به قول خودش بعدا هرگز دوباره سمت آنها برنگشت و هوسش در او بیدار نشد. و بعدتر داستانهایی درباره سفر به ماه و … خواند. کمی بعد هم چرخید سمت ادبیات رمانتیک فرانسه و نویسندگانی مثل لامارتین و شاتوبریان. اما یکی از نقاط اوج این دوره کتابخوانی برای او آشنایی با شاهنامه بود. با دوستانش به زورخانه میرفت و ورزش میکرد که با «مرشد حسن» آشنا شد و حس و حال مرشد موقع شاهنامهخوانی و صدای خوب او، در او اثر کرد و سبب شد در سنین ۱۶-۱۷ سالگی شاهنامه در دست بگیرد و وارد خواندن «ادبیات بزرگ» شود: «شاهنامه مرا فرستاد سراغ ادبیات بزرگ. چون یک کمی که آدم با شاهنامه آشنا میشود آسان نیست به سراغ ادبیات میانمایه و متوسط رفتن. آدم بیاختیار بلندنظر میشود.» آشنایی با فردوسی و شاهنامهخوانی به قدری در مسکوب تاثیر کرد که میگفت: «فردوسی را مدیون او (مرشد حسن) هستم و خیلی چیزها را مدیون فردوسی.» با پایان نوجوانی و ورود به جوانی، شاهرخ مسکوب، اصفهان را ترک کرد و برای ادامه تحصیل به تهران و دانشگاه تهران رفت؛ برای خواندن رشته حقوق. همين ايام بود كه به مُد زمانه، سمت افكار و عقايد چپها و تودهايها رفت و البته زبان فرانسه را هم به خوبي آموخت تا از دنيا عقب نيفتد.
اولين كار جدياش در حوزه نوشتن را با روزنامه نگاری و نوشتن در روزنامه قيام شروع كرد؛ با تفسير و تحليل اخبار خارجي. اما بعد سمت پژوهش، نویسندگی و ترجمه رفت و بیش از بیست کتاب به عنوان نویسنده یا مترجم از خود باقی گذاشت. کتابهایی مثل مقدمهای بر رستم و اسفندیار، در کوی دوست، مسافرنامه، ملیت و زبان، گفتوگو در باغ، روزها در راه، مرتضی کیوان و ارمغان مور. که این آخرین کتاب، که تا واپسین روزهای زندگی مشغول نوشتن آن بود، پس از مرگش منتشر شد. به دليل صراحت لهجهاي كه در انتقاد از حكومت داشت و به خاطر فعالیت در حزب توده، چند بار به زندان افتاد. آخرین بار آن، چند ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که برای بیش از دو سال زندانی بود. از زندان که بیرون آمد، از حزب توده جدا شد و فعالیت های ادبی و شغلیلش را از سر گرفت. دو کتاب سوگ سیاوش و مقدمهای بر رستم و اسفندیار محصول این دوره است. با پیروزی انقلاب مدتي را هم در روزنامه آيندگان قلم زد. اما با تغيير شرايط، ترجيح داد كه به فرانسه برود تا شايد بتواند اتفاقي مثبتتر را براي خودش رقم بزند. گرچه در فرانسه هم روزگار خوشي نداشت و به سختي زندگي ميگذراند. اما تا دم آخر با عشق به ایران و در یاد ایران زندگی کرد و آثار مهمی از جمله «ارمغان مور» و کتاب «مرتضی کیوان» را در خارج از ایران به تحریر در آورد. خودش در جایی نوشته است: «رابطه من با ایران رابطه آدمی است که از مادرش دلخور است. نمیتواند از مادرش ببرد چون شدیدا وابسته است به او و در ضمن ازش دلخور است دیگر…. وطن من اینست. این فرهنگ است. فرهنگ ایرانی است. اگرچه خیلی از جنبههایش را نمیپسندم. ولی در آن زندگی میکنم. و در دورهای که در فرنگ هستم بیشتر از دورهای که در ایران بودم در فرهنگ ایران به سر میبرم.»
فروردين ۱۳۸۴، خبر رسيد كه اين شاهنامهپژوه بزرگ به دليل سرطان خون در فرانسه درگذشته است. قبلتر در یادداشتی نوشته بود: «هرچه پیشتر میروم تنهاتر میشوم. گمان میکنم به روز واقعه باید خودم جنازهام را به گورستان برسانم. راستی مردهای که جنازهاش خودش را به دوش بکشد، چه منظره عجیبی دارد، غریب، بیگانه.» اما اینطور نشد و بعد از درگذشتش پیکر او توسط دوستانش به تهران منتقل و در میان انبوده دوستدارانش در بهشت زهرا دفن شد. رفیق گرمابه و گلستانش حسن کامشاد نوشته بود: «بر خلاف گمان خودش نه غریب مرد نه بیگانه.»
درباره شاهرخ مسكوب
شاهرخ مسكوب، نويسنده و پژوهشگري است كه غالبا در حوزه ادبيات و اسطورهپژوهي ايراني قلم زده است. او حوزه كارش را شاهنامهپژوهي انتخاب كرد و برای شصت سال این پژوهش را ادامه داد. اين علاقه حتي زماني كه به فرانسه رفته بود و در سختي زندگي ميگذراند نيز رهايش نكرد. این تلاش سرسختانه و آثار آن موجب شد تا مسکوب يكي از بزرگترين شاهنامهپژوهان ايران لقب بگيرد. گرچه او از ديگر حوزههاي ادبيات فارسي هم غافل نماند و به خصوص خاطرهنویسی و روزنگاریهای او مشهور است و چندین کتاب از جمله کتابهای «در حال و هوای جوانی»، «روزها در راه»، «مسافرنامه» و… از روزنگاریهای او به جا مانده است. مسکوب علاوه بر پژوهش و نویسندگی، در حوزه ترجمه نيز دستي بر آتش داشت و از ۲۴ سالگی (سال ۱۳۲۸) شروع به ترجمه کرد. گرچه او در ترجمه به اندازه نویسندگی فعال نبود و تعداد کتابهای ترجمهاش به تعداد انگشتان دو دست نمیرسد. با این حال بد نیست بدانید که مسکوب در ترجمه هم بیشتر سراغ داستانهای اساطیری رفت و کتابهایی مثل ادیپ شهریار، آنتیگون، پرومته در زنجیر و … جزو کارنامه ترجمه او هستند. یکی از حسرتبرانگیزترین اتفاقات درباره مسکوب اینست که برخی آثارش در زمان زندگی او منتشر نشده و بعد از مرگش توسط دوستانش به انتشار رسید. کتابهای ارمغان مور، سوگ مادر، در حال و هوای جوانی و درآمدی به اساطیر ایران از این دستهاند.
جوایز شاهرخ مسکوب
- انتخاب کتاب «مقدمهای بر رستمواسفندیار» به عنوان یکی از بهترین کتابهای سال ۱۳۴۴ از طرف کمیسیون ملی یونسکو