قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر

هاینار کیپهارت

نام مترجم نجف دریابندری
سال چاپ ۱۳۴۹
تعداد صفحه ۱۸۲
تعداد تجدید چاپ ۵
شابک ۳ - ۰۷۴ - ۴۸۷ - ۹۶۴
جوایز کتاب:
دریافت جایزه ادبی یادبود شیلر (Schiller-Gedächtnispreis) در سال ۱۹۶۴ برنده جایزه گرهارت هاوپتمان و جایزه تلویزیونی آکادمی هنرهای نمایشی آلمان بابت اقتباس تلویزیونی و تأثیر ادبی و نمایشی این درام مستند

درباره کتاب

کتاب «قضیه رابرت اوپنهایمر» (In der Sache J. Robert Oppenheimer) نوشته هاینار کیپهارت، نمایشنامه‌ای مستند و سیاسی است که در سال ۱۹۶۴ در آلمان منتشر شد و بلافاصله جای خود را به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین آثار درام مستند قرن بیستم باز کرد. این اثر بر اساس جلسات واقعی دادگاه امنیتی سال ۱۹۵۴ نوشته شده که طی آن، جی. رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان برجسته آمریکایی و مدیر پروژه منهتن، به اتهام داشتن ارتباطات گذشته با کمونیست‌ها و مخالفت با توسعه بمب هیدروژنی، مورد بازجویی قرار گرفت و سرانجام مجوز امنیتی‌اش لغو شد. 

این جلسات به بررسی وفاداری سیاسی و صلاحیت امنیتی رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان برجسته و مدیر علمی پروژه منهتن، اختصاص داشتند. نمایشنامه در قالبی دقیق، مستند و دیالوگ‌محور نوشته شده و از متن کامل صورت‌جلسات رسمی این استماع‌ها استفاده می‌کند. اثر کیپهارت نه تنها گزارش یک محاکمه سیاسی است، بلکه بازتابی عمیق از تعارض میان علم، سیاست، قدرت، اخلاق، و فردیت در قرن بیستم محسوب می‌شود.

کیپهارت در این نمایشنامه، بر پایه متن کامل صورت‌جلسات رسمی دادگاه، دیالوگ‌هایی شکل می‌دهد که در عین وفاداری به واقعیت، بُعد دراماتیک و تأمل‌برانگیزی دارند. اثر، درامی روان‌شناختی، سیاسی و اخلاقی خلق می‌کند که شخصیت اوپنهایمر را در مرکز بحران هویت و مسئولیت دانشمند در برابر قدرت نظامی-سیاسی قرار می‌دهد. نمایشنامه نه صرفاً درباره یک دانشمند خاص، بلکه درباره تضاد عمیق میان آزادی اندیشه و امنیت ملی، و همچنین وظیفه فردی در برابر دولت و جامعه است.

 

از مهم‌ترین مباحثی که در این نمایشنامه طرح می‌شود می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • اخلاق علم: مسئولیت دانشمند در قبال استفاده‌های نظامی از دانش.
  • فرد در برابر دولت: ستیز وجدان شخصی با اقتدار سیاسی.
  • قدرت و سیاست: رابطه علم با قدرت‌های نظامی و کنترل سیاسی.
  • هویت سیاسی در دوران جنگ سرد: چگونگی هدف قرار گرفتن شخصیت‌های علمی در فضای ضدکمونیستی آمریکا.
  • دولت و پارانویا: فضای ترس، تهمت و شک در عصر مک‌کارتیسم.
  • حق و حقیقت در محاکمه‌های سیاسی: چگونه روندهای حقوقی، در بستر ایدئولوژی، به ابزار سرکوب بدل می‌شوند.
  • درام تراژدی فرد در برابر سیستم: تصویری از اوپنهایمر به‌مثابه شخصیتی تراژیک که از قهرمان ملی به تهدید امنیتی بدل می‌شود.

اثر کیپهارت در واقع بازآفرینی دادگاهی است که فقط برای صدور حکم نبود، بلکه صحنه‌ای برای سنجش معنای وطن‌پرستی، آزادی فکر و مسئولیت اخلاقی در عصر تکنولوژی هسته‌ای بود. این نمایشنامه از همان ابتدا بحث‌برانگیز شد و در اروپا با تحسین منتقدان مواجه گردید، زیرا با استفاده از مستندات واقعی، توانست موضوعی پیچیده و حساس را به بیانی انسانی و دراماتیک برساند.

به‌دلیل غنای فلسفی، قدرت روایی، و توانایی در ترکیب سیاست با درام، این کتاب هنوز هم در دانشکده‌های تئاتر و مطالعات علوم انسانی در اروپا و آمریکا تدریس می‌شود و همچنان به‌عنوان نمونه‌ای کلاسیک از درام مستند سیاسی مورد توجه است.

کلایو بارنز منتقد تئاتر نیویورک تایمز
در نقدی در سال ۱۹۶۸، این نمایشنامه را «نمایشی خشمگین و جانبدارانه» توصیف کرد که در آن، اوپنهایمر به‌عنوان «احمقی تراژیک و نابغه» به تصویر کشیده شده است.​

بریده خواندنی

اوپنهایمر: من گمان می‌کنم قدرت بمب ایدروژنی حد و حصری ندارد. بنا بر محاسبات ما ناحية كشنده يك بمب متوسط، دائره‌ای است به قطر ۳۶۰ میل.

راب: وقتی که شما ابتدا به لوس‌آلاموس رفتید، آیا برای ساختن چنین سلاحی هیچ تردیدی می‌داشتید؟

اوپنهایمر: در ۱۹۴۲ ؟ نخیر. تردیدهای من بعد پیدا شد.

راب: کِی؟ شما چه وقت برای ساختن بمب ایدروژنی تردید اخلاقی پیدا کردید؟

اوپنهایمر: اجازه بدهید کلمۀ «اخلاقی» را از صحبت خارج کنیم، چون باعث خلط مبحث می‌شود.

راب: بسیار خوب، چه وقت تردید پیدا کردید؟

اوپنهایمر: وقتی كه برای من روشن شد که ما قصد داریم سلاح‌هایی را که می‌سازیم به کار ببریم.

راب: پس از هیروشیما؟

اوپنهایمر: بله.

راب: شما در این‌جا شهادت دادید که در انتخاب هدف‌های بمب در ژاپون شرکت داشتید. درست است؟

اوپنهایمر: بله، و گفتم که تصمیم به انداختن بمب با ما نبود.

راب: من نگفتم با شما بود. شما فقط هدف‌ها را انتخاب کردید و بعد از انداخته‌شدن بمب، ناراحتی اخلاقی شدید پیدا کردید.

اوپنهایمر: بله. خیلی وحشتناک، ما همه به طرز وحشتناکی ناراحت شدیم.

راب: آقای دکتر، آیا همین ناراحتی‌های وحشتناک نبود که در ۱۹۴۵ باعث شد شما از اقدام جدی به ساختن بمب ایدروژنی خودداری کنید؟

اوپنهایمر: نه. در ۱۹۵۰ که ساختن بمب ایدروژنی عملاً ممکن شد، ما بمب را در مدت کوتاهی ساختیم، قطع نظر از ناراحتی و تردید. این واقعیت است. البته من

نمی‌گویم که واقعیت خوبی است.

راب: شما در مورد بمب ایدروژنی هیچ کار علمی هم کردید؟

اوپنهایمر: در عمل خیر.

راب: شما چه کمکی به ساختن بمب کردید؟

اوپنهایمر: من به عنوان مشاور كمك كردم.

راب: ممكن است يك مثال برای ما بزنید؟

اوپنهایمر: در ۱۹۵۱ من کنفرانسی از فیزیکدان‌های طراز اول تشکیل دادم کار خیلی پرثمری بود. ما خیلی مشتاق امکانات کار بودیم، و بسیاری از فیزیکدان‌ها به لوس‌آلاموس برگشتند.

دریافت نمونه کتاب
هاینار کیپهارت
نویسندگان
هاینار کیپهارت

زندگی‌نامه هاینار کیپهارت

هاینار کیپهارت در ۸ مارس ۱۹۲۲ در هایدرسدورف، سیلزیای سفلی (اکنون لاگیه‌ونیکی، لهستان) به دنیا آمد. پدرش، هاینریش کیپهارت، دندان‌پزشک بود و مادرش، الفریده، خانه‌دار. او دوران کودکی خود را در گنادنفرای گذراند و از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۲ در مدرسه روستا تحصیل کرد. پس از آن، به دبیرستان‌های مختلفی رفت و در نهایت در سال ۱۹۴۰ از دبیرستان مولتکه‌پلاتز در کرفلد فارغ‌التحصیل شد.​

در سال ۱۹۴۰، کیپهارت تحصیلات پزشکی خود را در دانشگاه بُن آغاز کرد، اما در سال ۱۹۴۲ به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شد و به جبهه شرقی اعزام گردید. در طول یکی از مرخصی‌های خود در سال ۱۹۴۲، با لوره هانن ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های لینده (۱۹۴۳) و یان (۱۹۵۰) بود. در سال ۱۹۴۴، به یک واحد پزشکی دانشجویی در کونیگسبرگ منتقل شد و سپس به برسلاو و وورتسبورگ رفت. در اوایل سال ۱۹۴۵، هنگامی که دوباره به جبهه اعزام شد، تصمیم به فرار گرفت و به دال‌بروخ رفت، جایی که همسر و مادرش به آنجا نقل مکان کرده بودند. پس از پایان جنگ، به کرفلد بازگشت و تحصیلات پزشکی خود را در آکادمی پزشکی دوسلدورف ادامه داد و در سال ۱۹۵۰ با ارائه پایان‌نامه‌ای درباره پیش‌بینی رشد هوشی کودکان، دکترای خود را دریافت کرد.​

در سال ۱۹۵۰، کیپهارت به برلین شرقی نقل مکان کرد و در بیمارستان چریته به عنوان پزشک مشغول به کار شد. در همان سال، اولین اثر ادبی خود را با عنوان «در میانه این قرن» در مجله «آوفباو» منتشر کرد. او سپس به تئاتر آلمان در برلین پیوست و به عنوان ویراستار، دراماتورژ و سرانجام به عنوان سرپرست دراماتورژی فعالیت کرد. در سال ۱۹۵۳، عضو حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان (SED) شد و برای نمایشنامه «جستجوی فوری برای شکسپیر» جایزه ملی جمهوری دموکراتیک آلمان را دریافت کرد.​

با افزایش فشارهای سیاسی پس از قیام مجارستان در سال ۱۹۵۶، کیپهارت در سال ۱۹۵۸ از تئاتر آلمان استعفا داد و در سال ۱۹۵۹ به دوسلدورف رفت. او در آنجا قراردادی با کارل-هاینز اشتروکس، مدیر تئاتر دوسلدورف، امضا کرد و نمایشنامه «سگ ژنرال» را نوشت. کیپهارت که پیش از این از همسر خود جدا شده‌بود، در سال ۱۹۶۱، به مونیخ نقل مکان کرد و در سال ۱۹۶۲ با پیا-ماریا پاول آشنا شد. آن‌ها در سال ۱۹۷۱ ازدواج کردند و دو فرزند به نام‌های فرانتس (۱۹۶۶) و مورتس (۱۹۶۹) داشتند.​

در سال ۱۹۶۴، نمایشنامه «در مورد ج. رابرت اوپنهایمر» را نوشت که در برلین غربی و مونیخ به کارگردانی اروین پیسکاتور و پل فِرهوفن به روی صحنه رفت و موفقیت زیادی کسب کرد. این نمایشنامه جوایزی مانند جایزه گرهارت هاوپتمان و جایزه تلویزیونی آکادمی هنرهای نمایشی آلمان را برای او به ارمغان آورد. در سال ۱۹۶۵، به همراه فرانتس پیتر ویرت، جایزه آدولف گریم را برای «داستان جوئل برند» دریافت کرد.​

در سال ۱۹۶۹، به عنوان سرپرست دراماتورژی در تئاتر کامرشپیل مونیخ منصوب شد، اما در سال ۱۹۷۱ به دلیل جنجال‌های سیاسی، این سمت را از دست داد. پس از ازدواج با پیا در سال ۱۹۷۱، به آنجلس‌بروک در فرانکن برگ نقل مکان کردند. در سال‌های پایانی عمر، کیپهارت به اوج خلاقیت خود رسید و در سال ۱۹۷۷ جایزه ادبی شهر برمن را دریافت کرد. او در سال ۱۹۸۱ در «دیدار برلین برای ترویج صلح» شرکت کرد و در ۱۸ نوامبر ۱۹۸۲ در مونیخ درگذشت. مزار او در گورستان رایشن‌کیرشن در فرانکن برگ قرار دارد.

درباره هاینار کیپهارت

هاینار کیپهارت (Heinar Kipphardt) از مهم‌ترین چهره‌های درام مستند (Dokumentartheater) در قرن بیستم آلمان بود. او با بهره‌گیری از تکنیک‌های واقع‌گرایی سیاسی و استفاده مستقیم از اسناد و منابع تاریخی، گونه‌ای نو از نمایشنامه‌نویسی را شکل داد که مرز میان ادبیات، تاریخ و تحلیل سیاسی را در هم شکست. آنچه کیپهارت را از بسیاری از هم‌عصرانش متمایز می‌سازد، نگاه انتقادی او به ساختارهای قدرت، علم، و ایدئولوژی بود، همراه با باور عمیق به مسئولیت فرد در برابر جامعه و تاریخ.

کیپهارت که در اصل پزشک بود، نگاه دقیق و تحلیلی‌اش به روان انسان را به جهان نمایشنامه‌نویسی منتقل کرد. در آثار او، شخصیت‌ها اغلب در تنش میان هویت فردی و فشارهای بیرونی قرار دارند. این رویکرد در آثار شاخص او مانند «قضیه‌ي رابرت اوپنهایمر»، «داستان جوئل برند» و «مارس» دیده می‌شود؛ نمایش‌هایی که در آن‌ها از دیالوگ‌های مستند و داده‌های آرشیوی استفاده می‌شود، اما آن‌ها را در ساختاری دراماتیک بازآفرینی می‌کند.

کیپهارت به‌ویژه به سرنوشت افرادی توجه داشت که قربانی سیستم‌های سیاسی، ایدئولوژیک یا بوروکراتیک می‌شدند. او در نمایشنامه «اوپنهایمر» به موضوع اخلاق علم، سوظن ایدئولوژیک، و بحران هویت فرد در مقابل دولت می‌پردازد؛ در حالی‌که در «جوئل برند» به بازجویی از وجدان اروپای پس از هولوکاست نزدیک می‌شود. او تاریخ را صرفاً عرصه‌ای برای بازگویی نمی‌دید، بلکه آن را صحنه‌ای برای مکاشفه اخلاقی و هویتی تلقی می‌کرد.

در زمینه سبک، کیپهارت تلفیقی از واقع‌گرایی برشت‌گونه، مستندسازی رسانه‌ای و درام دیالوگ‌محور را به کار می‌برد. او به‌دنبال تحریک صرف احساسات مخاطب نبود، بلکه می‌خواست او را وادار به اندیشیدن و داوری کند. همین باعث شد آثارش در محافل تئاتری آلمان غربی و همچنین در برادوی آمریکا مورد توجه قرار گیرد.

با آن‌که بیشتر آثار او در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی تولید شدند، ولی اهمیت آن‌ها با گذر زمان کاهش نیافته است. کیپهارت را باید بخشی از میراث تئاتر سیاسی اروپا دانست؛ نویسنده‌ای که در تقاطع وجدان، قدرت و حقیقت ایستاد و این سه را با زبانی روشن، مستند و غیرشعاری به روی صحنه برد.

نجف دریابندری
مترجمین
نجف دریابندری

زندگی‌نامه‌ی نجف دریابندری

نجف دریابندری (۱۳۰۸-۱۳۹۹) در آبادان متولد شد و شهر محل زندگی‌اش تاثیر مهمی بر مسیر و آینده‌ی او داشت. دریابندری در آبادان با حضور انگلیسی‌ها و شنیدن زبان آن‌ها در سطح شهر مواجه بود و به گفته‌ی خودش پس از تجدید شدن در امتحان زبان انگلیسی در سوم دبیرستان که اتفاقاً معلمش هم «یک خانم ارمنی بود. خانم خیلی خوبی هم بود»، تصمیم گرفت به صورت جدی زبان یاد بگیرد هرچند که سینما هم در تشویق او به یادگیری این زبان بی‌تاثیر نبود. نجف دریابندری در نهایت در سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و تصمیم گرفت کار کند. او در شرکت نفت آبادان استخدام و در آنجا با شخصیت‌های مهمی مانند محمدعلی موحد و ابراهیم گلستان آشنا شد.

آغاز کار رسمی ترجمه برای نجف دریابندری با کتاب «اولین پرواز» بود و این مسیر او را به تنوعی گسترده چه از نظر مضامین و چه از نظر مدیوم ترجمه رساند. نجف دریابندری هم به ترجمه فیلم پرداخته، هم داستان ترجمه کرده و هم به برگردان آثار فلسفی روی آورده است. ترجمه فلسفه البته در دوران خاصی از زندگی او اتفاق افتاد! دریابندری که به خاطر برخی فعالیت‌های حزبی ۴ سال را در زندان گذراند، در زندان با آثار برتراند راسل آشنا شد و ترجمه آثار او را از همان زمان آغاز کرد و کار به جایی رسید که در سال ۱۳۴۲ دیداری حضوری با راسل در لندن و در خانه‌ی او داشت.

کارنامه‌ی فعالیت‌های دریابندری که تجربه‌ی مهاجرت را نیز برای چند سالی دارد، نباید به ترجمه محدود کرد چرا که او به نوشتن نیز مشغول بود و با طنز خاص خود و البته همراهی همسرش کتاب «مستطاب آشپزی» را چاپ کرد. دریابندری به عکاسی و نقاشی نیز علاقه‌مند بود.

داستان زندگی این مترجم استثنایی با زندگی پرماجرا و جسارتی مثال‌زدنی در ترجمه که باعث می‌شود داستان‌های کافکا را در هفده‌سالگی به فارسی برگرداند، در سال ۱۳۹۹ و در نود سالگی به نقطه پایان خود می‌رسد اما آثار او همواره یاد دریابندری را زنده نگه خواهند داشت.

درباره‌ی نجف دریابندری

نجف دریابندری آثار متنوعی را در کارنامه ترجمه خود دارد. او از هیچ نظری خود را برای ترجمه محدود نکرد و همانطور که کتاب‌های داستانی و ادبی را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداند، به سراغ کتاب‌های غیرداستانی (Non-fiction) نیز رفت و یکی از مهم‌ترین مترجم‌های آثار فیلسوفانی مانند برتراند راسل به شمار می‌رود.

نکته قابل توجه درباره نجف دریابندری، دقت و وسواس او در انتخاب آثار برای ترجمه بود. او درباره هر اثری که قصد ترجمه‌اش را داشت، انقدر مطالعه می‌کرد که می‌توانست مقدمه‌ای مفصل درباره اثر و نویسنده‌ی آن بنویسد و این مقدمه را در بسیاری از مهم‌ترین آثار ترجمه‌ی او مانند «پیرمرد و دریا» می‌توان خواند. او همچنین درباره ترجمه آثار همینگوی می‌گوید: «زبانش مشکل نیست، ترجمه‌اش مشکل است. در واقع زبانش ساده است. ... [ترجمه‌اش دشوار است زیرا] سبک خاصی دارد. در واقع سبک همینگوی است که ترجمه‌اش را مشکل کرده.»

دریابندری همچنین برخی ویژگی‌های خاص را در ترجمه‌های خود دارد. او در عین حال که به متن اصلی برای ترجمه وفادار است، قدرت آن را دارد که ظرافت‌های لحن را حفظ کند و اثر را برای مخاطب فارسی‌زبان روان سازد. نمونه‌ای از خلاقیت‌های ترجمه دریابندری را می‌توان در طنز به کار رفته در ترجمه «چنین کنند بزرگان» اثر ویل کاپی که در نشریه‌ای به سردبیری احمد شاملو چاپ می‌شد، دید. ناگفته نماند که بسیاری معتقدند این کار نه ترجمه نجف دریابندری بلکه تألیف اوست.

نثر روان، وفاداری به متن در عین ترجمه خلاق، حفظ لحن آثار، تنوع حوزه فعالیت (از داستان تا تئاتر، از فلسفه تا سینما) و بسیاری نکات دیگر، او را تبدیل به مهره‌ای جدانشدنی از پازل ترجمه ایران کرده است. عباس معروفی این مترجم ماندگار را «جراح واژه‌ها» می‌داند.

جوایز نجف دریابندری

  • دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به مناسبت برگردان آثار ادبی آمریکایی
  • اولین گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادره‌کاران)

هاینار کیپهارت
هاینار کیپهارت
نویسنده
«قصد نویسنده این بوده است که خلاصه‌ای از بازجویی‌های دکتر اوپنهایمر را بیان کند، به نحوی که هم برای نمایش مناسب باشد و هم حقایق را دیگرگون نکند. و چون حرفه نویسنده نمایشنامه‌نویسی است، و تاریخ‌نویسی نیست، پس کوشیده است تا اندرز هگل را به کار بندد. یعنی مغز و معنی یک امر تاریخی را آشکار کند و آن را از «حشو و زوائد نامربوطه» بپیراید، و آن «شرایط و جهانی را که اهمیتشان ثانوی است» حذف «خصوصیت نمایشنامه حاضر که روی صحنه‌های اروپا توفیق فراوان بدست آورد، این است که نظرگاه‌های مختلفی را که ناچار در چنین مسأله بغرنجی پیش کشیده می‌شود خیلی روشن ارائه کرده‌است. پس از گذشت سال‌ها شاید کمتر کسی به حکمت محاکمه دکتر اوپنهایمر معتقد باشد اما اگر کسی پیدا شود که بخواهد به چنین حکمتی اعتقاد پیدا کند برای یافتن مبانی اعتقاد خود در این نمایشنامه زیاد سرگردان نخواهد ماند.»کند، و به جای آنها مطالبی بگذارد که «جوهر قضیه را به وضوح تمام نشان می‌دهند.»

نجف دریابندری
نجف دریابندری
مترجم
«خصوصیت نمایشنامه حاضر که روی صحنه‌های اروپا توفیق فراوان بدست آورد، این است که نظرگاه‌های مختلفی را که ناچار در چنین مسأله بغرنجی پیش کشیده می‌شود خیلی روشن ارائه کرده‌است. پس از گذشت سال‌ها شاید کمتر کسی به حکمت محاکمه دکتر اوپنهایمر معتقد باشد اما اگر کسی پیدا شود که بخواهد به چنین حکمتی اعتقاد پیدا کند برای یافتن مبانی اعتقاد خود در این نمایشنامه زیاد سرگردان نخواهد ماند.»

نقل‌قول از کتاب

«مورگان: چیزی که مورد علاقه من است آقای دکتر اوپنهایمر، جنبه‌ی عملی قضایاست. در نظر من نفس عقاید مهم نیست، عواقب آنها مهم است.»


قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر - صفحه‌ی ۴۷

«اوپنهایمر: می‌دانم. هستند آدم‌هایی که می‌خواهند آنقدر از آزادی حمایت کنند که دیگر اثری از آزادی باقی نماند.»


قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر - صفحه‌ی ۵۲

«پش: در حرفه‌ی ما من پرونده‌ را ترجیح می‌دهم. پرونده‌ها مجموع تصوراتی هستند که یک فرد به تنهایی نمی‌تواند راجع به شخص مورد نظر به‌‌دست بیاورد‌.»


قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر - صفحه‌ی ۸۴

«اوپنهایمر: من همیشه بمب ایدروژنی را سلاح وحشتناکی میدانستم و عقیده داشتم که عدمش به از وجود است.»


قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر - صفحه‌ی ۱۱۸

«ربی: بله. برای اینکه بیست‌وپنج سال است که اوپنهایمر را می‌شناسم، و اگر امروز چیزی به اسم علم فیزیک آمریکا وجود دارد که محتاج دریوزگی از اروپا نیست، این از برکت وجود اوپنهایمر و چند فیزیکدان دیگر از نسل ماست.»


قضیه‌ی رابرت اوپنهایمر - صفحه‌ی ۱۷۳

کتاب‌های مترجم

متفکران روس

مشاهده

فلسفه روشن‌اندیشی

مشاهده

افسانه دولت

مشاهده

سرگذشت هاکلبری فین

مشاهده

پیرمرد و دریا

مشاهده