قضیهی رابرت اوپنهایمر
هاینار کیپهارت
نام مترجم نجف دریابندریدرباره کتاب
کتاب «قضیه رابرت اوپنهایمر» (In der Sache J. Robert Oppenheimer) نوشته هاینار کیپهارت، نمایشنامهای مستند و سیاسی است که در سال ۱۹۶۴ در آلمان منتشر شد و بلافاصله جای خود را بهعنوان یکی از برجستهترین آثار درام مستند قرن بیستم باز کرد. این اثر بر اساس جلسات واقعی دادگاه امنیتی سال ۱۹۵۴ نوشته شده که طی آن، جی. رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان برجسته آمریکایی و مدیر پروژه منهتن، به اتهام داشتن ارتباطات گذشته با کمونیستها و مخالفت با توسعه بمب هیدروژنی، مورد بازجویی قرار گرفت و سرانجام مجوز امنیتیاش لغو شد.
این جلسات به بررسی وفاداری سیاسی و صلاحیت امنیتی رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان برجسته و مدیر علمی پروژه منهتن، اختصاص داشتند. نمایشنامه در قالبی دقیق، مستند و دیالوگمحور نوشته شده و از متن کامل صورتجلسات رسمی این استماعها استفاده میکند. اثر کیپهارت نه تنها گزارش یک محاکمه سیاسی است، بلکه بازتابی عمیق از تعارض میان علم، سیاست، قدرت، اخلاق، و فردیت در قرن بیستم محسوب میشود.
کیپهارت در این نمایشنامه، بر پایه متن کامل صورتجلسات رسمی دادگاه، دیالوگهایی شکل میدهد که در عین وفاداری به واقعیت، بُعد دراماتیک و تأملبرانگیزی دارند. اثر، درامی روانشناختی، سیاسی و اخلاقی خلق میکند که شخصیت اوپنهایمر را در مرکز بحران هویت و مسئولیت دانشمند در برابر قدرت نظامی-سیاسی قرار میدهد. نمایشنامه نه صرفاً درباره یک دانشمند خاص، بلکه درباره تضاد عمیق میان آزادی اندیشه و امنیت ملی، و همچنین وظیفه فردی در برابر دولت و جامعه است.
از مهمترین مباحثی که در این نمایشنامه طرح میشود میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- اخلاق علم: مسئولیت دانشمند در قبال استفادههای نظامی از دانش.
- فرد در برابر دولت: ستیز وجدان شخصی با اقتدار سیاسی.
- قدرت و سیاست: رابطه علم با قدرتهای نظامی و کنترل سیاسی.
- هویت سیاسی در دوران جنگ سرد: چگونگی هدف قرار گرفتن شخصیتهای علمی در فضای ضدکمونیستی آمریکا.
- دولت و پارانویا: فضای ترس، تهمت و شک در عصر مککارتیسم.
- حق و حقیقت در محاکمههای سیاسی: چگونه روندهای حقوقی، در بستر ایدئولوژی، به ابزار سرکوب بدل میشوند.
- درام تراژدی فرد در برابر سیستم: تصویری از اوپنهایمر بهمثابه شخصیتی تراژیک که از قهرمان ملی به تهدید امنیتی بدل میشود.
اثر کیپهارت در واقع بازآفرینی دادگاهی است که فقط برای صدور حکم نبود، بلکه صحنهای برای سنجش معنای وطنپرستی، آزادی فکر و مسئولیت اخلاقی در عصر تکنولوژی هستهای بود. این نمایشنامه از همان ابتدا بحثبرانگیز شد و در اروپا با تحسین منتقدان مواجه گردید، زیرا با استفاده از مستندات واقعی، توانست موضوعی پیچیده و حساس را به بیانی انسانی و دراماتیک برساند.
بهدلیل غنای فلسفی، قدرت روایی، و توانایی در ترکیب سیاست با درام، این کتاب هنوز هم در دانشکدههای تئاتر و مطالعات علوم انسانی در اروپا و آمریکا تدریس میشود و همچنان بهعنوان نمونهای کلاسیک از درام مستند سیاسی مورد توجه است.
بریده خواندنی
اوپنهایمر: من گمان میکنم قدرت بمب ایدروژنی حد و حصری ندارد. بنا بر محاسبات ما ناحية كشنده يك بمب متوسط، دائرهای است به قطر ۳۶۰ میل.
راب: وقتی که شما ابتدا به لوسآلاموس رفتید، آیا برای ساختن چنین سلاحی هیچ تردیدی میداشتید؟
اوپنهایمر: در ۱۹۴۲ ؟ نخیر. تردیدهای من بعد پیدا شد.
راب: کِی؟ شما چه وقت برای ساختن بمب ایدروژنی تردید اخلاقی پیدا کردید؟
اوپنهایمر: اجازه بدهید کلمۀ «اخلاقی» را از صحبت خارج کنیم، چون باعث خلط مبحث میشود.
راب: بسیار خوب، چه وقت تردید پیدا کردید؟
اوپنهایمر: وقتی كه برای من روشن شد که ما قصد داریم سلاحهایی را که میسازیم به کار ببریم.
راب: پس از هیروشیما؟
اوپنهایمر: بله.
راب: شما در اینجا شهادت دادید که در انتخاب هدفهای بمب در ژاپون شرکت داشتید. درست است؟
اوپنهایمر: بله، و گفتم که تصمیم به انداختن بمب با ما نبود.
راب: من نگفتم با شما بود. شما فقط هدفها را انتخاب کردید و بعد از انداختهشدن بمب، ناراحتی اخلاقی شدید پیدا کردید.
اوپنهایمر: بله. خیلی وحشتناک، ما همه به طرز وحشتناکی ناراحت شدیم.
راب: آقای دکتر، آیا همین ناراحتیهای وحشتناک نبود که در ۱۹۴۵ باعث شد شما از اقدام جدی به ساختن بمب ایدروژنی خودداری کنید؟
اوپنهایمر: نه. در ۱۹۵۰ که ساختن بمب ایدروژنی عملاً ممکن شد، ما بمب را در مدت کوتاهی ساختیم، قطع نظر از ناراحتی و تردید. این واقعیت است. البته من
نمیگویم که واقعیت خوبی است.
راب: شما در مورد بمب ایدروژنی هیچ کار علمی هم کردید؟
اوپنهایمر: در عمل خیر.
راب: شما چه کمکی به ساختن بمب کردید؟
اوپنهایمر: من به عنوان مشاور كمك كردم.
راب: ممكن است يك مثال برای ما بزنید؟
اوپنهایمر: در ۱۹۵۱ من کنفرانسی از فیزیکدانهای طراز اول تشکیل دادم کار خیلی پرثمری بود. ما خیلی مشتاق امکانات کار بودیم، و بسیاری از فیزیکدانها به لوسآلاموس برگشتند.
نجف دریابندری
مترجمین
زندگینامهی نجف دریابندری
نجف دریابندری (۱۳۰۸-۱۳۹۹) در آبادان متولد شد و شهر محل زندگیاش تاثیر مهمی بر مسیر و آیندهی او داشت. دریابندری در آبادان با حضور انگلیسیها و شنیدن زبان آنها در سطح شهر مواجه بود و به گفتهی خودش پس از تجدید شدن در امتحان زبان انگلیسی در سوم دبیرستان که اتفاقاً معلمش هم «یک خانم ارمنی بود. خانم خیلی خوبی هم بود»، تصمیم گرفت به صورت جدی زبان یاد بگیرد هرچند که سینما هم در تشویق او به یادگیری این زبان بیتاثیر نبود. نجف دریابندری در نهایت در سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و تصمیم گرفت کار کند. او در شرکت نفت آبادان استخدام و در آنجا با شخصیتهای مهمی مانند محمدعلی موحد و ابراهیم گلستان آشنا شد.
آغاز کار رسمی ترجمه برای نجف دریابندری با کتاب «اولین پرواز» بود و این مسیر او را به تنوعی گسترده چه از نظر مضامین و چه از نظر مدیوم ترجمه رساند. نجف دریابندری هم به ترجمه فیلم پرداخته، هم داستان ترجمه کرده و هم به برگردان آثار فلسفی روی آورده است. ترجمه فلسفه البته در دوران خاصی از زندگی او اتفاق افتاد! دریابندری که به خاطر برخی فعالیتهای حزبی ۴ سال را در زندان گذراند، در زندان با آثار برتراند راسل آشنا شد و ترجمه آثار او را از همان زمان آغاز کرد و کار به جایی رسید که در سال ۱۳۴۲ دیداری حضوری با راسل در لندن و در خانهی او داشت.
کارنامهی فعالیتهای دریابندری که تجربهی مهاجرت را نیز برای چند سالی دارد، نباید به ترجمه محدود کرد چرا که او به نوشتن نیز مشغول بود و با طنز خاص خود و البته همراهی همسرش کتاب «مستطاب آشپزی» را چاپ کرد. دریابندری به عکاسی و نقاشی نیز علاقهمند بود.
داستان زندگی این مترجم استثنایی با زندگی پرماجرا و جسارتی مثالزدنی در ترجمه که باعث میشود داستانهای کافکا را در هفدهسالگی به فارسی برگرداند، در سال ۱۳۹۹ و در نود سالگی به نقطه پایان خود میرسد اما آثار او همواره یاد دریابندری را زنده نگه خواهند داشت.
دربارهی نجف دریابندری
نجف دریابندری آثار متنوعی را در کارنامه ترجمه خود دارد. او از هیچ نظری خود را برای ترجمه محدود نکرد و همانطور که کتابهای داستانی و ادبی را از زبان انگلیسی به فارسی برگرداند، به سراغ کتابهای غیرداستانی (Non-fiction) نیز رفت و یکی از مهمترین مترجمهای آثار فیلسوفانی مانند برتراند راسل به شمار میرود.
نکته قابل توجه درباره نجف دریابندری، دقت و وسواس او در انتخاب آثار برای ترجمه بود. او درباره هر اثری که قصد ترجمهاش را داشت، انقدر مطالعه میکرد که میتوانست مقدمهای مفصل درباره اثر و نویسندهی آن بنویسد و این مقدمه را در بسیاری از مهمترین آثار ترجمهی او مانند «پیرمرد و دریا» میتوان خواند. او همچنین درباره ترجمه آثار همینگوی میگوید: «زبانش مشکل نیست، ترجمهاش مشکل است. در واقع زبانش ساده است. ... [ترجمهاش دشوار است زیرا] سبک خاصی دارد. در واقع سبک همینگوی است که ترجمهاش را مشکل کرده.»
دریابندری همچنین برخی ویژگیهای خاص را در ترجمههای خود دارد. او در عین حال که به متن اصلی برای ترجمه وفادار است، قدرت آن را دارد که ظرافتهای لحن را حفظ کند و اثر را برای مخاطب فارسیزبان روان سازد. نمونهای از خلاقیتهای ترجمه دریابندری را میتوان در طنز به کار رفته در ترجمه «چنین کنند بزرگان» اثر ویل کاپی که در نشریهای به سردبیری احمد شاملو چاپ میشد، دید. ناگفته نماند که بسیاری معتقدند این کار نه ترجمه نجف دریابندری بلکه تألیف اوست.
نثر روان، وفاداری به متن در عین ترجمه خلاق، حفظ لحن آثار، تنوع حوزه فعالیت (از داستان تا تئاتر، از فلسفه تا سینما) و بسیاری نکات دیگر، او را تبدیل به مهرهای جدانشدنی از پازل ترجمه ایران کرده است. عباس معروفی این مترجم ماندگار را «جراح واژهها» میداند.
جوایز نجف دریابندری
- دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به مناسبت برگردان آثار ادبی آمریکایی
- اولین گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران)
