درباره کتاب
کتاب «تمثیلات شش نمایشنامه و یک داستان» همانطور که از نامش پیداست، مجموعهای از چند نمایشنامه و یک داستان کوتاه است که در دوره قاجار توسط «میرزا فتحعلی آخوندزاده»، نویسندهی ایرانی ساکن تفلیس گرجستان نوشته شده است. این کتاب اولین تجربهی نمایشنامهنویسی در ایران و همینطور در مشرق زمین است و هر تلاشی برای نوشتن نمایشنامه در ایران و شرق بعد از انتشار این کتاب بوده است. آخوندزاده که در گرجستان با تئاتر آشنا شده و هوس کرده بود خود نمایشنامه بنویسد، با استفاده از اتفاقات واقعی که از جوانی شاهد آن بود یا داستان آن را جایی خوانده و یا شنیده بود، شخصیتها، فضاها و ماجراهایی را خلق کرد که با آن به خلق و خو و باورهای جهل آمیز، فساد، عقب ماندگی و… با زبانی طنز به صورت کنایه و با دیالوگهای تند وتیز نقد کند. در واقع او در این کتاب حین داستانگویی و با استفاده از قالب نمایشنامه به نقد و تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران قاجار پرداخته و در عین حال مفاهیم اصلاح طلبانه و تجددگرایانه را در اثر خود مطرح میکند.
در مجموع این کتاب به عنوان یکی از آثار مهم ادبی در تاریخ نمایشنامه نویسی ایران و یکی از نخستین گامهای ایرانیان در جهت نقد اجتماعی و سیاسی جایگاه مهمی در تاریخ ادبیات ما دارد. این کتاب که در اصل به زبان ترکی نوشته و در قفقاز منتشر شده است توسط محمد جعفر قراجه داغی، مترجم همعصر آخوندزاده به فارسی ترجمه شد. مترجم و نویسنده در زمان ترجمهی اثر باهم نامه نگاری داشتند و از این جهت آخوندزاده در ترجمهی اثر به فارسی تغییراتی داد و نکاتی اضافه یا کم کرد که در نسخهی ترکی وجود ندارد. برای همین برخی نسخهی فارسی را به ترکی ارجح میدانند. آخوندزاده را به خاطر این کتاب، پدر نمایشنامه نویسی ایران و همچنین پدر نمایشنامه نویسی آذربایجان نامیدهاند.
بریده خواندنی
قسمتی از نمایشنامه مرد خسیس:
صونا خانم: پول از کجا پیدا کردهای؟
حیدربیک: ده بنشین زمین گوش بده بگویم از کجا پیدا کردهام.
صونا خانم: خوب بگو ببینم.
حیدربیک: میدانی که مال فرنگ در اینجا چقدر گران و باصرفه است برای فروشنده؟
صونا خانم: ایه، نمیدانم با مال فرنگ چه سروکار داری. تاجر که نیستی این حسابها را ملاحظه بکنی. بگو ببینم پول چقدر پیدا کردهای؟
حیدربیک: آخر گوش بده، بفهم که چه میگویم. دولت روس چیت فرنگ را قدغن کرده است. کسی از ترس نمیتواند برود بیاورد. مگر به اتفاق یک نفر آدم رشید و بهادری جرئت بکند یکبار دوبار بتواند، بکشد بیاورد.
صونا خانم: ای مرد به من چه روس مال فرنگ را قدغن کرده است به چه کار من میخورد؟ خدا بکند که چیت پوشیدن را از بیخ به مردم قدغن بکنند. حرف خودت را بزن. بگو ببینم پول از که گرفتهای؟
حیدربیک: دختر نمیذاری که حرفم را تمام کنم. اما مردمان اینجا چنان به چیتهای فرنگ حریصند که هروقت هرجا میبینند دیگر به روی حریر و پرند نگاه نمیکنند. عسکربیک میگوید هم ارزان است هم قشنگست و رنگش هم نمیرود. زنها برای این چیتها بیاختیارند. هیچ چیت روسی را اعتنا ندارند.
صونا خانم: آخر به من چه، چیت فرنگ یا چیت روس؟ هردو به جهنم، حرف خودت را بزن!!
حیدربیک: میگویند زن نچالنک هم پنهانی از شوهرش همیشه چیت فرنگ میخرد میپوشد.
حاجی عزیز در این نزدیکی بیست تومان چیت فرنگ بهش فروخته است.
صونا خانم: به جهنم بفروشد، به گور سیاه بفروشد، نمیدانم این صحبت چیست؟
از کجا به مغز این فرو رفته است؟ حیدر دماغت ناخوش شده است، چه چی میگویی؟