افسانه‌های تبای

نام مترجم شاهرخ مسكوب
سال چاپ ۱۳۵۲
تعداد صفحه ۳۷۵
تعداد تجدید چاپ ۸
شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۲-۳

درباره کتاب

کتاب «افسانه‌های تبای» اثر سوفوکلس شامل سه تراژدی یونانی است که داستان اودیپ (اودیپوس)، پادشاه تبای و‌ خانواده‌اش را روایت می‌کند. اودیپ‌، شخصیتی اسطوره‌ای است که داستان زندگی او در یونان باستان می‌گذرد. «اودیپ شهریار»، «اودیپ در کولونوس» و «آنتیگونه» سه نمایشنامه‌ی این کتاب هستند که پیش از انتشار به صورت سه‌گانه در نشر خوارزمی، به  صورت مجزا نیز به چاپ رسیده بودند. این سه نمایشنامه جزو تراژیک‌ترین نمایشنامه‌های یونانی است که پیش از میلاد مسیح ‌نوشته شده و تا امروز نیز مورد توجه است.

اودیپ در زبان یونانی، به معنای پای ورم کرده است (پای اودیپ در نوزادی به دلیلی متورم شده و نام او از همین موضوع آمده است) و شهر تِبای یا تِبِس یک شهر باستانی یونانی بود که قصه‌ی اودیپ در آن و پیرامون آن می‌گذرد. این شهر امروز هم وجود دارد و در استان یونان مرکزی در کشور یونان واقع شده است.

نمایشنامه‌ی اول این کتاب، «اودیپ شهریار» به نقش تقدیر در زندگی می‌پردازد. نمایشنامه‌ی دوم «اودیپ در کولونوس» بر پذیرش سرنوشت و معنایافتن در میان دشواری‌ها تاکید دارد. و نمایشنامه‌ی سوم «آنتیگونه» بر تضاد میان قانون الهی و قانون انسانی تمرکز دارد.

افسانه‌های تبای با ترکیب تراژدی، فلسفه و اسطوره، یکی از ماندگارترین آثار ادبیات یونان باستان است. این سه نمایشنامه نه‌تنها به مسائل اخلاقی و فلسفی می‌پردازند، بلکه مخاطب را به تأمل درباره‌ی ماهیت سرنوشت، انتخاب و عدالت دعوت می‌کنند. ترجمه‌ی شاهرخ مسکوب، شکوه و قدمت زبان و لحن این اثر کهن را حفظ کرده و توانسته است روح و عمق تراژدی‌های سوفوکلس را به خوانندگان فارسی‌زبان منتقل کند. این ترجمه‌که در سال ۱۳۵۲ منتشر شده، همچنان یکی از بهترین نمونه‌های ترجمه آثار کلاسیک یونانی به فارسی محسوب می‌شود. همچنین مقدمه‌ی وی حاوی نکاتی ارزشمند درباره‌ی اسطوره و دنیای اساطیری است. مقاله‌ی «آنتیگونه و لذت تراژیک» نوشته‌ی آندره بونار، اسطوره‌پژوه و یونان‌شناس سوییسی نیز، در پایان کتاب نیز حسن ختام درخشانی برای افسانه‌های تبای است.

آندره بونار اسطوره‌پژوه و یونان‌شناس
هنر سوفوکلس هنر روبروشدن تاریکی و روشنایی ، هنر تضادها و هنری است که هر چیزی در آن بر اثر تقابل فضائل و شایستگیها روشن می‌شود.
سایت برنا اندیشان
نمایشنامه آنتیگونه، شاهکار جاودانه‌ی سوفوکل، روایتی تراژیک از نبرد بی‌پایان میان وجدان فردی و قانون اجتماعی است. این اثر، داستانی است که در دل خود لایه‌های عمیقی از تضادهای روانی و اخلاقی را می‌پروراند و شخصیت اصلی آن، آنتیگونه، به نمادی ماندگار از پایداری، اعتراض و شجاعت بدل می‌شود.
حجت سلیمی نویسنده
سوفوکل یکی از سه تراژدی‌نویس بزرگ یونان باستان است. او تأکید اصلی را به روی یک کاراکتر گذاشت و به نسبت دیگر تراژدی‌نویسان هم‌عصر خویش از نقش همسرایان کاست و همچنین او سومین بازیگر را به تئاتر وارد کرد. کاراکترهای او با وجود پیچیدگی شخصیتشان، انگیزه‌ی روانی مشخصی دارند. اشعار سوفوکل زیبایی و روشنی خاصی دارد و شاهرخ مسکوب نیز به خوبی این اشعار را به فارسی ترجمه کرده است.

بریده خواندنی

کرئن: اگر می‌خواهی در برابر همگان بگویم و گرنه بگذار به خلوت رویم .

اديپوس: بگو، در برابر همگان بگو، به محنت آنان بیشتر می‌اندیشم تا به زندگی خویش.

کرئن: پس، پاسخ و فرمان آشکار خداوند ما فوبیوس آن است که چیزی پلید ، در زمین ما زاده و پرورده شده است، زمین ما را آلوده است. باید آن را برانیم تا ما را تباه نکند.

ادیپوس: چه چیز پلید؟ راه پالایش آن چیست؟

کرئن: یا راندن يك مرد یا قصاص خون با خون. زیرا سرچشمه هلاك شهر ما در هدر کردن خون است.

ادیپوس: به خون چه کسی نظر داشت؟ آیا کشته را نام برد؟

کرئن: شهریارا پیش از آنکه تو بیائی و رهنمون ما شوی پادشاهی داشتیم به نام لائیوس .

ادیپوس : می‌دانم، ولی هرگز او را ندیدم.

کرئن : او را کشتند و معنای فرمان خدایان آشکارا آن است که داد از خونی ناشناخته بستانیم.

ادیپوس : آیا او کجاست؟ در کجا می توان امید یافتن آثار محو شده این جنایت دیرین را داشت؟

کرئن: همینجا_ این است کلام خدا: بجوئید تا بیابید. آن را که باز نجویند، نیابند.

اديپوس: آیا لائیوس را در خانه کشتند، یا به صحرا، یا بیرون در سرزمینی بیگانه چنین دردناک کشته شد؟

کرئن: آنچنانکه خود گفت به قصد زیارت عزیمت کرد و از آن روز باز، دیگر او را ندیدیم.

ادیپوس: آیا هیچ نشنیدید یا همسفری نبود که ببیند چه پیش آمد تا گواهی او شما را بکار آید؟

کرئن: بجز یکی همه مرده اند. او هراسان از گیر و دار گریخت و هیچ آگاهی روشنی ندارد مگر يك چيز.

ادیپوس: آن چیست. اگر باری، سررشته ای ناچیز بدست آریم ای بسا که از چیزی به سوی بسی چیزها راه یابیم .

کرئن: داستان این است که راهزنان ـ نه يك تن بلكه بسیاری در پادشاه و ملازمان آویختند و جمله را کشتند.

ادیپوس: راهزنان نمی توانستند به چنین گستاخی ناهنجاری دست یازند.

دریافت نمونه کتاب
شاهرخ مسكوب
مترجمین
شاهرخ مسكوب

زندگی‌نامه شاهرخ مسكوب

شاهرخ مسکوب نويسنده و پژوهشگر معاصر و البته شاهنامه‌پژوه شناخته شده، در دي‌ماه سال ۱۳۰۴ در بابل به دنيا آمد. دوره ابتدايي‌اش در همان بابل سپري شد اما بعد با خانواده به اصفهان رفتند. ده یازده ساله بود که فهمید به ادبیات علاقه دارد. خودش در مصاحبه‌ای گفته است: «از کلاس پنجم ابتدایی میل به خواندن در من بیدار شد و بعد هم به زودی تبدیل شد به یک بیماری یا یک نوع میل سودایی خیلی شدید.» در نوجوانی او به یک مدرسه علمیه می رفت و در همین دوره هم بود كه با بزرگان ادبيات ايران آشنا شد و داستان‌ها و رمان‌هاي مشهور آن زمان را خواند. آن اوایل سمت داستان‌های پلیسی رفت که به قول خودش بعدا هرگز دوباره سمت آنها برنگشت و هوسش در او بیدار نشد. و بعدتر داستان‌هایی درباره سفر به ماه و ... خواند. کمی بعد هم چرخید سمت ادبیات رمانتیک فرانسه و نویسندگانی مثل لامارتین و شاتوبریان. اما یکی از نقاط اوج این دوره کتاب‌خوانی برای او آشنایی با شاهنامه بود. با دوستانش به زورخانه می‌رفت و ورزش می‌کرد که با «مرشد حسن» آشنا شد و حس و حال مرشد موقع شاهنامه‌خوانی و صدای خوب او، در او اثر کرد و سبب شد در سنین ۱۶-۱۷ سالگی شاهنامه در دست بگیرد و وارد خواندن «ادبیات بزرگ» شود: «شاهنامه مرا فرستاد سراغ ادبیات بزرگ. چون یک کمی که آدم با شاهنامه آشنا می‌شود آسان نیست به سراغ ادبیات میان‌مایه و متوسط رفتن. آدم بی‌اختیار بلندنظر می‌شود.» آشنایی با فردوسی و شاهنامه‌خوانی به قدری در مسکوب تاثیر کرد که می‌گفت: «فردوسی را مدیون او (مرشد حسن) هستم و خیلی چیزها را مدیون فردوسی.» با پایان نوجوانی و ورود به جوانی، شاهرخ مسکوب، اصفهان را ترک کرد و برای ادامه تحصیل به تهران و دانشگاه تهران رفت؛ برای خواندن رشته حقوق. همين ايام بود كه به مُد زمانه، سمت افكار و عقايد چپ‌ها و توده‌اي‌ها رفت و البته زبان فرانسه را هم به خوبي آموخت تا از دنيا عقب نيفتد. 

اولين كار جدي‌اش در حوزه نوشتن را با روزنامه نگاری و نوشتن در روزنامه قيام شروع كرد؛ با تفسير و تحليل اخبار خارجي. اما بعد سمت پژوهش، نویسندگی و ترجمه رفت و بیش از بیست کتاب به عنوان نویسنده یا مترجم از خود باقی گذاشت. کتابهایی مثل مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، در کوی دوست، مسافرنامه، ملیت و زبان، گفت‌و‌گو در باغ، روزها در راه، مرتضی کیوان و ارمغان مور. که این آخرین کتاب، که تا واپسین روزهای زندگی مشغول نوشتن آن بود، پس از مرگش منتشر شد. به دليل صراحت لهجه‌اي كه در انتقاد از حكومت داشت و به خاطر فعالیت در حزب توده، چند بار به زندان افتاد. آخرین بار آن، چند ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود که برای بیش از دو سال زندانی بود. از زندان که بیرون آمد، از حزب توده جدا شد و فعالیت های ادبی و شغلی‌لش را از سر گرفت. دو کتاب سوگ سیاوش و مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار محصول این دوره است. با پیروزی انقلاب مدتي را هم در روزنامه آيندگان قلم زد. اما با تغيير شرايط، ترجيح داد كه به فرانسه برود تا شايد بتواند اتفاقي مثبت‌تر را براي خودش رقم بزند. گرچه در فرانسه هم روزگار خوشي نداشت و به سختي زندگي مي‌گذراند. اما تا دم آخر با عشق به ایران و در یاد ایران زندگی کرد و آثار مهمی از جمله «ارمغان مور» و کتاب «مرتضی کیوان» را در خارج از ایران به تحریر در آورد. خودش در جایی نوشته است: «رابطه من با ایران رابطه آدمی است که از مادرش دلخور است. نمی‌تواند از مادرش ببرد چون شدیدا وابسته است به او و در ضمن ازش دلخور است دیگر.... وطن من اینست. این فرهنگ است. فرهنگ ایرانی است. اگرچه خیلی از جنبه‌هایش را نمی‌پسندم. ولی در آن زندگی می‌کنم. و در دوره‌ای که در فرنگ هستم بیشتر از دوره‌ای که در ایران بودم در فرهنگ ایران به سر می‌برم.»

فروردين ۱۳۸۴، خبر رسيد كه اين شاهنامه‌پژوه بزرگ به دليل سرطان خون در فرانسه درگذشته است. قبل‌تر در یادداشتی نوشته بود: «هرچه پیش‌تر می‌روم تنهاتر می‌شوم. گمان می‌کنم به روز واقعه باید خودم جنازه‌ام را به گورستان برسانم. راستی مرده‌ای که جنازه‌اش خودش را به دوش بکشد، چه منظره عجیبی دارد، غریب، بیگانه.» اما اینطور نشد و بعد از درگذشتش پیکر او توسط دوستانش به تهران منتقل و در میان انبوده دوستدارانش در بهشت زهرا دفن شد. رفیق گرمابه و گلستانش حسن کامشاد نوشته بود: «بر خلاف گمان خودش  نه غریب مرد نه بیگانه.»

درباره شاهرخ مسكوب

شاهرخ مسكوب، نويسنده و پژوهشگري است كه غالبا در حوزه ادبيات و اسطوره‌پژوهي ايراني قلم زده است. او حوزه كارش را شاهنامه‌پژوهي انتخاب كرد و برای شصت سال این پژوهش را ادامه داد. اين علاقه حتي زماني كه به فرانسه رفته بود و در سختي زندگي مي‌گذراند نيز رهايش نكرد. این تلاش سرسختانه و آثار آن موجب شد تا مسکوب يكي از بزرگترين شاهنامه‌پژوهان ايران لقب بگيرد. گرچه او از ديگر حوزه‌هاي ادبيات فارسي هم غافل نماند و به خصوص خاطره‌نویسی و روزنگاری‌های او مشهور است و چندین کتاب از جمله کتاب‌های «در حال و هوای جوانی»، «روزها در راه»، «مسافرنامه» و... از روزنگاری‌های او به جا مانده است. مسکوب علاوه بر پژوهش و نویسندگی، در حوزه ترجمه نيز دستي بر آتش داشت و از ۲۴ سالگی (سال ۱۳۲۸) شروع به ترجمه کرد. گرچه او در ترجمه به اندازه نویسندگی فعال نبود و تعداد کتابهای ترجمه‌اش به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسد. با این حال بد نیست بدانید که مسکوب در ترجمه هم بیشتر سراغ داستان‌های اساطیری رفت و کتابهایی مثل ادیپ شهریار، آنتیگون، پرومته در زنجیر و ... جزو کارنامه ترجمه او هستند. یکی از حسرت‌برانگیزترین اتفاقات درباره مسکوب اینست که برخی آثارش در زمان زندگی او منتشر نشده و بعد از مرگش توسط دوستانش به انتشار رسید. کتابهای ارمغان مور، سوگ مادر، در حال و هوای جوانی و درآمدی به اساطیر ایران از این دسته‌اند.

جوایز شاهرخ مسکوب

  • انتخاب کتاب «مقدمه‌ای بر رستم‌واسفندیار» به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های سال ۱۳۴۴ از طرف کمیسیون ملی یونسکو

مترجم
نمایشنامه اودیپوس اثری آموزشی نیست تا بگوید چه باید کرد و چه نباید کرد. کدام آموزگار گستاخی است که بتواند در این تندباد بلایا که چون سیلاب کوهسار به تندی از هر جانب فرومی‌ریزد راهی به کسی بنماید؟ خوشبختانه سوفوکلس در شمار مصلحینی که آمده‌اند تا رسالت آسمانی خود را به انجام رسانند و رفع زحمت کنند نیست وگرنه صدای ترسناك و محکوم‌کننده و یا ریاکار او را چون تندری از ورای ابرها می‌شنیدیم، بدان دل نمی‌دادیم و دوستش نمی‌داشتیم. آن شاعر بزرگ از زبان خدایان فقط می‌گوید: «بجویید تا بیابید» همین و بس.

نقل‌قول از کتاب

آنگاه که همه‌چیز نازیباست، دیدگان را چه حاصل؟


کتاب افسانه‌های تبای، صفحه ۱۲۶

مرد را فقط آنگاه می‌توان شناخت که بر اریکه‌ی قدرت تکیه زده باشد.


کتاب افسانه‌های تبای، صفحه ۲۴۸

تا آنگاه که شما دردمندید، هرگز کسی دردمندتر از من نیست.


کتاب افسانه‌های تبای، صفحه ۵۶

هیچ‌کس را نمی‌توان سعادتمند دانست مگر آنگاه که قرین سعادت در گور بیارمد.


کتاب افسانه‌های تبای، صفحه ۱۳۷

تراژدی لذت است. تراژدی معرفت به رنج است و این معرفت  ما را لبریز از شادی می‌سازد زیرا همیشه معرفت لذت‌بخش است، حتی معرفت به رنجهایمان و پاسخگویی به رنج بر اساس معرفت نیز لذت‌بخش است.


کتاب افسانه‌های تبای، صفحه ۳۰۳