جرج برناردشا، نمایشنامه مرد سرنوشت را در سال ۱۸۹۶، یعنی درست صدسال پس از فتح مشهور ناپلئون در جنگ لودی و شاید به مناسبت یکصدمین سالگرد این واقعه تاریخی نوشته است.

جرج برناردشا، نمایشنامه مرد سرنوشت را در سال ۱۸۹۶، یعنی درست صدسال پس از فتح مشهور ناپلئون در جنگ لودی و شاید به مناسبت یکصدمین سالگرد این واقعه تاریخی نوشته است. این نمایشنامه که حوادث آن در ماه می۱۷۹۶ میلادی رخ میدهد، ناپلئون را در بیست و هفت سالگی و چهل و هشت ساعت پس از فتح لودی روایت میکند. او در مهمانسرای کوچکی است و منتظر رسیدن نامههای خصوصی و دستورهای کتبی نظامی است که از پاریس برایش فرستادهاند اما در اثر اتفاقی این نامهها دزدیده شدند و ماجراهای بعدی که پیچ در پیچ و جذاب هستند اتفاق میافتد.
خواننده با خواندن این نمایشنامه میتواند در خلال یک داستان دراماتیک و عاشقانه از بسیاری از اتفاقات تاریخی فضای آن زمان آگاه شود. از جمله نکات این نمایشنامه آشنایی با خصوصیات جامعه فرانسه در دهه اول انقلاب کبیر فرانسه، عادات و اخلاق ناپلئون و خصوصیات اخلاقی ژوزفین همسر ناپلئون است.
در نخستین سالهای انقلاب فرانسه اغلب رسوم و آداب کهن که تا آن زمان در جامعه فرانسه رایج بود تغییر کرد و یک سلسله تحولات در روابط افراد به خصوص در روابط میان افسران و سربازان ارتش انقلابی به وجود آمد. انقلابیون میخواستند به تبعیت از شعارهای انقلابی برادری و برابری را در نظامیگری و ارتش ایجاد کنند در نتیجه احترام و امربری زیردست از مافوق را از بین ببرند و در دورهای که حوادث این نمایشنامه روایت میشود هنوز این جو غالب است و به همین دلیل مثلاً یک ستوان ارتش میتواند با کمال آزادی و تا حدودی خارج از قلمرو نزاکت با ژنرال مافوق خودش صحبت کند.
یکی دیگر از موارد جالب این نمایشنامه این است که خواننده اثر باید تصور ناپلئون مقتدر فرانسه را به کلی از ذهن پاک کند زیرا در تاریخی که وقایع نمایشنامه رخ میدهد او فقط یک ژنرال ۲۷ ساله است که در ابتدای راه بالا رفتن از پلههای ترقی است. چون ناپلئون سه سال بعد از جنگ لودی پس از یک کودتای نظامی مرد شماره یک جمهوری فرانسه شد. او چهارسال واندی پس از این کودتا مسیر انقلاب کبیر فرانسه را به کلی تغییر داد و به عنوان امپراتور ناپلئون اول بر تخت قدرت نشست. بنابراین مردی که مدارج سریع ترقی خود را زیر پرچم انقلاب کبیر طی کرده بود سرانجام همان انقلاب را به عنوان وسیلهای برای احیای شیوه سلطنت و رسیدن به تاج و تخت امپراتوری به کار برد.
ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۶۹ در جزیره کرس به دنیا آمد. خانوادهاش اصالتاً ایتالیایی و از اشراف زادگان بودند. اما تاریخی که ناپلئون مدارج ترقی خود را در ارتش فرانسه میپیمود، خانواده او از لحاظ مالی به پایه افراد عادی تنزل پیدا کرده بودند و بههمین دلیل اخلاق و رفتار او بیشتر به مردم عادی شباهت داشت تا به مردی با خصوصیاتی اشرافی. و گویا به همین دلیل است که آن خشونت و زمختی و بددهنی که از طبقات پایین جامعه کسب کرده بود را حتا بعد از رسیدن به مقام سلطنت با خود داشت. تا جایی که وقتی عصبانی میشد حرفهایی که از دهن افراد طبقات پایین جامعه در میآمد را میزد و اطرافیان و وزیرانش که اغلب از میان خانوادههای اصیل و طبقات تشرافی فرانسه بودند این موضوع را تحمل میکردند.
برناردشا اغلب این روحیات ناپلئون را در نمایشنامه خود منعکس کرده است و لحن بیقید و و عاری از تکلف پیشخدمتهای او به ویژه در قسمتهایی که ناپلئون مشغول صحبت با ژوزف گراندی (صاحب مهمانخانه) است نباید باعث تعجب خواننده باشد.
این نمایشنامه با مقدمهای مفصل به قلم جواد شیخ الاسلامی مترجم اثر منتشر شده و در سال ۱۳۵۲ اولین نسخه آن منتشر شده است. مرد سرنوشت نمایشنامهای با چهار شخصیت شامل ژنرال بناپارت، ژوزف صاحب مهمانخانه، بانوی ناشناس دوست ژوزفین همسر ناپلئون و ستوان فرانسوی پیک مخصوص است.
برناردشا ۶۰ نمایشنامه از خود به جا گذاشته است و در آثارش تلفیقی از طنز معاصر و تمثیل تاریخی استفاده میکرد و تبدیل به برجستهترین نمایش نامهنویس دوران خودش شد و در سال ۱۹۲۵ توانست برنده جایزه نوبل ادبیات شود. برناردشا بعد از شکسپیر توانمندترین نمایش نامهنویس انگلیسی محسوب میشود. از معروفترین کتابهای برناردشا میتوان به خانههای اجارهای، سرباز شکلاتی و مرد سرنوشت اشاره کرد. او در سال 1950 در روزی مثل امروز درگذشت.
نمایشنامه مرد سرنوشت اثر برناردشاو با ترجمه جواد شیخ الاسلامی و از سوی انتشارات خوارزمی منتشر شده است.